کهف

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۸۹، ۱۱:۱۲ ب.ظ

چرا در محضر رهبر برخاستم و لب به سخن گشودم؟!

پیش از آنکه از چرای فعلم بنویسم، بهتر است چگونگی آن را توضیح دهم، چرا که مطمئناً خیلی از خوانندگان که در آن جلسه حضور نداشته‌اند، نمی دانند که چه شد و البته عده ای از دوستان حاضر در جلسه هم نمی‌‌دانند  چه عکس العمل هایی در پی داشت این حرکت من. و اما شرح ماجرا:

چهارشنبه چهاردهم مهرماه به مناسبت همایش ملی نخبگان رسیدیم خدمت حضرت آقا. وقت ملاقات 10 تا 12 بود، در برنامة همایش آمده بود : "ساعت 7:30 در سالن اجلاس سران حاضر باشید!" به خودم وعدة صبحانة مفصل دادم، که تفصیلش شد کیک و شیر، فقط همین! کیکش هم به ما نرسید.

موقع کارت گرفتن بعد از ایستادن در صف به مدت طولانی، کاشف به عمل آمد که کارت بنده صادر نشده! گفتم تکلیف چه می‌شود؟ گفتند صادر شده ، اما هنوز دست ما نرسیده. گفتم تکلیف چه می‌شود؟ گفتند بیا شما هم مثل اسامی داخل این لیست کارتت را جلوی بیت می دهیم. آنجا متوجه شدم سیستم حدود صد نفری خطا دارد! سوار اتوبوسها شدیم و پس از مدت طولانی انتظار به راه افتادیم. کم ترین حسن این همایش آن بود که اگر روزگاری پسرم از من بپرسد" بابا تا حالا توسط ماشین پلیس اسکرت شدی؟"  با افتخار می گویم "بله پسرم!" و چه قدر حال می‌دهد در تهران، در ترافیک نماندن!

دم بیت ایستادیم، حدود یک ساعت! آنها که کارت داشتند، خیلی با کلاس وارد شدند و ما که نداشتیم عین عمله‌ های افغانی سر چهارراه هر مسئول بنیاد که عبور می‌کرد دنبالش می دویدیم! مسئول اول آمد و گفت: بچه‌های نخبه این جا صف ببندند و با دست نقطه ای را نشان داد، ما هم صف بستیم و او رفت. بعد از بیست دقیقه مسئول دیگری آمد و گفت: خوب بچه‌های بنیاد این جا صف ببندند و به طرف دیگر خیابان اشاره کرد، ما هم صف بستیم و او رفت و 000 آن قدر این طرف و آن طرف شدیم که بچه های نیروی انتظامی خنده‌شان گرفته بود. یکی شان گفت: "چرا شما را این قدر این طرف و آن طرف می‌کنند!"

یک نخبه­ای می‌گفت "باید یک جلسة  هم اندیشی تشکیل دهیم و به بی نظمی‌های همایش اعتراض کنیم" همایشی، برای نقد همایش! در دلم گفتم ، برو بینیم بابا!

بالاخره وارد حسینیه شدیم و دیدیم که ای دل غافل ، جایی برای نشستن نیست! با جا به جا کردن 10 -20 نفر به قاعدة نشستن روی دو زانو جا باز کردم و بعد از چند دقیقه ، چهار زانو نشستم و به بغل دستیم گفتم: "دیدی گفتم جمعیت مثل ژلة می مونه، فقط کافیه یک کم برای خودت جا پیدا کنی! بقیه‌اش حل می‌شه!"

آقا آمدند و ابراز احساسات کردیم و نشستیم و قاری قرآن خواند و چه زیبا. بعدش هم خانم سلطان خواه رئیس بنیاد صحبت کرد چه قدر طولانی و بعد هم بچه ها یکی یکی. تا مجری اعلام کرد دیگر وقت برای صحبت بچه‌ها نداریم. از حدود 80 دقیقه زمانی که سپری شده بود، بیشتر از 30 دقیقه اش را خانم سلطان خواه صحبت کرد و مجری؛ صحبتهایی که قطعاً در یک گزارش مکتوب هم می شد خدمت حضرت آقا ارائه داد یا در جلسه‌ای خصوصی تر. و من این موقع روی دو زانو ایستادم و دستم را بلند کردم و گفتم" ببخشید آقا جان من می خواهم صحبت کنم!" دو نفر دیگر جلوتر از من ایستادند و تقاضای مشابه داشتند. حضرت آقا به مجری اشاره فرمودند و گفتند: "من نمی دانم ، جلسه جلسه ی شماست، ایشان باید تصمیم بگیرد!" آن دو نفر که نزدیک مجری بودند داشتند سر اجازة صحبت مذاکره می کردند که یک نفر از میان جمعیت با دست به من اشاره کرد که بایست و بگو. هر چند نمی شناختمش اما حرفش را گوش کردم و ایستادم. دیدم دیگر جای معطلی نیست، صدایم را صاف کردم و گفتم: "ببخشید من دو تا سوال دارم!

یک سال از انتخابات سال 88 می گذرد، انتخاباتی که می توانست باعث آبروی یک ملت شود، به خاطر عمل یک عده ی قلیل در کام ملت تلخ شد. و من می پرسم محاکمه ی سران فتنه چرا برگزار نمی شود. می آیند آبروی نظام ما را می برند و بعد هم راست راست راه می روند. حق این ملت غریب، این ملت مظلوم چه می شود که به خاطر عملکرد یک عده ی قلیل آبروی نظامش رفته است؟

سوال دوم این که سی سال است انقلاب کرده ایم و انقلابمان را هم دوست داریم، ده سال که امام حکومت را در دست داشتند و بیست سال هم که الحمد لله شما زمام امور را در دست دارید. مگر قرار نبود در جمهوری اسلامی پیرمردی که در روستاهای بازفت زندگی می کند با آقازاده ی حاج آقای فلانی یکسان باشد؟ چرا فلان آقازاده حال که باید در دادگاه حاضر شود و به اتهاماتش پاسخ دهد، درس خواندنش گرفته و برای مطالعه رفته انگلیس و لندن؟!

نکته ی سوم این که، نکته ی سوم این که، نکته ی سوم این که، مسئله ی دانشگاه آزاد چه می شود؟ می آیند دانشگاه آزاد را که مال مردم است وقف می کنند بعد هم می گویند که ما خودمان فقیه بودیم و چنین تشخیص دادیم. خوب شما فقیه هستید، خدا حفظتان کند، البته در راه اسلام و انقلاب حفظتان کند. مملکت قوه ی قضاییه دارد و الحمدلله که آیت الله صادق آملی هم مسئله را پیگیری کرده اند و غیر قانونی بودن این وقف را اعلام کرده اند. چرا یک عده ای با اظهار نظرهای بی جای خود مشکل درست می کنند. حرفم این است که آخر تکلیف دانشگاه آزاد با سرمایه ی 250 هزار میلیارد تومانی اش چه می شود، به دست پابرهنه ها برمی گرده، یا هم چنان در دست چند نفر باقی می مونه؟ عرضم تمام!"

 حرفم که تمام شد، آن دیگری که ایستاده بود گفت: "000 یک زانتیا قول داده‌اند به من جایزه بدهند ، اما نمی دهند 000" و آن دیگری "000 چرا خانة رضا زاده در ونک است و خانة من در رودهن000" صحبت آن قدر طولانی شد که یکی دو نفری ایستادند و اعتراض کردند و آنها نشستند و آقا شروع به صحبت کردند و تمام که شد آقا خارج شدند بی آنکه نماز بخوانیم و خارج شدیم بی آن که سر سفرة ایشان بنشینیم، حالم گرفته شد اساسی.

و اما واکنش‌های بچه‌ها بعدتر که مرا می دیدند:

1- در همان حسینیه قبل از نماز یک بنده خدایی به من گفت: "این کار را کردی که رسانه‌ها نشانت دهند!" گفتم خدا نکند این طور بوده باشد!

2- در پیاده روی خیابان جمهوری، قبل از سوار شدن به اتوبوس یکی از پشت صدایم کرد: " ببخشید می تونم بپرسم شما رتبه تون تو بنیاد چیه؟"

گفتم " یعنی چه؟"

گفت " یعنی چه طوری نخبه شدی؟"

گفتم" برگزیده المپیاد دانش آموزی"

با اکراه گفت: "چه المپیادی؟ "

گفتم:"فیزیک!"

با اکراه گفت: "چه سالی؟"

گفتم: "سال 85 مدال گرفتم!"

گفت: "آهان، یک سال بعد از ما، باشه. خوشحال شدم از آشنایی تون!"

در دلم گفتم: "انگار ما را به نخبگی قبول ندارد."

3- سعید دستم را گرفت و لبخند زد. همان موقع که صحبتم تمام شد و نشستم. قلبم آرام تر شد.

4- سیدعلی پیشم آمد و خندید و دست داد. وقتی صحبت آقا تمام شد.

5- در محوطة سالن اجلاس یک نفر که نمی شناختمش جلو آمد و سلام کرد و با لبخند دستم را محکم فشرد و تشکر کرد. دو دقیقه ای دستم را رها نمی کرد.

6- رستم علی درحالی که کنارم راه می آمد گفت: حرفهایت ایراد نداشت، اما جایش این جا نبود. حوصله بحث کردن نداشتم.

7- یکی که نمی شناختمش گفت: کارت خیلی بی ادبانه بود، نباید حق مارا می گرفتی و آن حرفها را می‌زدی! گفتم: ببخشید، حلالم کنید!

8- یکی گفت: چرا پاشدی و حرف زدی؟ وقتی توی حزب اللهی این کار را می کنی، از دیگران چه توقع! گفتم: مگر چه ایرادی دارد؟ گفت: تو حق آنها که نوبتشان نشد که صحبت کنند را خورده ای. نفر بعدی که باید صحبت می کرد و وقت به او نرسید حامد بود و همان جا حاضر. حامد گفت: من از حرفهای او راضی‌ترم تا حرفهای خودم!

9- مجتبی از دور که می آمد راهش را کج کرد، مرا بوسید و خندید و گفت: "جواب سوالت را گرفتی؟" ناظر بر آن که آقا در نطقش حرفی از حرفِ ما نزد!

10-  . . .

و این برخوردها بسیار زیاد بود. آن چه در بالا آوردم، تنوعش درست است و تعدادش غلط. یعنی مثلاً در این چند روز چهار پنج نفری گفته اند که جای آن صحبت ها در آن جلسه نبود و چند نفری هم تشکر کرده‌اند. البته چند نفری هم مسخره کرده اند نخبه بودن من را و 000

و اما چرایش؟

صحبت هایم در محضر حضرت آقا سه بند داشت :

1-      مطالبه ی محاکمه ی سران فتنه

2-      مطالبة عدالت اجتماعی و برابری حقوق مستضعفین و آقازاده ها.

3- تعیین تکلیف وضعیت دانشگاه آزاد و جلوگیری از مصادره این ثروت عظیم ملی توسط چند نفر از ما بهتران.

جلسه، جلسة نخبگان بود با حضرت آقا، یعنی نخبگان مشورت دهند به آقا و ایشان هم رهنمود به ما. بنده هم احساس کردم اتفاقاً این سه موضوع در حیات نخبگان اهمیت دارد و البته نظرم این نیست که هیچ چیز دیگر اهمیت ندارد و شاهد آن که 12 مورد دیگر داشتم تا در جلسه طرح کنم و البته زمانش نبود. لذا باید با توجه به مطالبی که دیگر دوستان مطرح کردند و اتفاقاً از زاویه نگاه هایی بسیار نزدیک هم، مواردی را انتخاب می کردم که دایرة وسیع‌تری را پوشش دهد و اصلاً برای همین وسعت دادن به موارد مطرح شده، تکلیف شرعی دانستم که باید حرف بزنم.

یک بار در جمعی می گفتم دانشگاه محل اصطکاک تمدن غرب با جمهوری اسلامی است. اصطکاکی که بروز تکنولوژیک دارد و بروز تفکری و فرهنگی و سیاسی. لذا عجیب نیست اگر محیط دانشگاه بسیار بدحجاب‌تر است از خیابان. درصد لائیک و مارکسیست و 000 در دانشگاه بیشتر است از جامعه و در بحرانهای سیاسی هدایت شده دانشگاه ناآرام‌ترین زیرساخت اجتماعی است و من و تو که در خلاء زندگی نمی کنیم، در همین دانشگاه درس می خوانیم و پژوهش می کنیم با همین اساتید غرب زده مصاحبت داریم و مگر می‌شود در دانشگاهِ ناآرام ، با آرامش پژوهش کرد؟ مگر سیب زمینی هستیم تا احساس نکنیم اطرافمان چه خبر است. پیش رفت نیازمند امنیت است و این یک ساله امنیت کشور را به فنا داده اند این آقایان! سالی که گذشت را مرور کن، ترورهایش را ، انفجارهایش را، درگیریهای خیابانی اش را ، زاهدان را ، مهاباد را، سنندج را، پس امنیت مقدم بر پیشرفت است، امنیتی که درجلسه از آن صحبت نشد.

نکتة دیگر آن است که عدالت مقدم بر توسعه است چه سیاسی، چه اجتماعی، چه اقتصادی، و چه علمی. اگر عدالت اجتماعی نباشد، توسعة علمی و اقتصادی دوزار هم نمی ارزد. کسی که بیشتر تلاش می‌کند، لاجرم خود را در برابر احتمال خطای بیشتری قرار می‌دهد. اگر قرار باشد به خاطر یک خطای کوچک یقة من را بگیرند و به خاطر آقازادگی از جرم بزرگ دیگری بگذرند، روحیة تلاش و مجاهده در من خواهد خشکید. و اصلا قدرتی که به تبع توسعه از هر نوعش حاصل می‌شود اگر بنا باشد در اختیار عدة خاص باقی بماند که همین آش و همین کاسه.

پس اگر عدالت زیرساخت است برای توسعه، نخبه اگر فقط مأمور دستیابی به توسعه هم باشد، از فراهم کردن زیرساخت گزیری ندارد. هر چند حقیر معتقد است عدالت خود موضوعیت دارد و بسیار هم مهمتر است از توسعه. چه خوشمان بیاید چه بدمان حدود نیمی از دانشجویان کشور  در دانشگاه آزاد درس می خوانند و من مطالبه کردم عدالت آموزشی را آنجا که همه از توسعة آموزشی سخن گفتند.

آقا فرمود: "العلم السلطان" و راست هم فرمود. انگلیس و هلند و پرتغال و امروز هم امریکا و اروپا مگر چه می‌کنند؟ از علم چماقی ساخته اند به قدرت بمب اتم و بی بی سی و فیس بوک و 000 و می شکنند جمجمة هر ملتی را که به ساز آنها نرقصد. من می‌ترسم، خیلی می ترسم که همان بلایی را که انگلیس بر سر هند آورد و چین و ایران و 000 بخشی از جامعة ما بر سر بخش دیگر بیاورد. مگر 250 هزار میلیارد تومان سرمایه در دست چند نفر برای له شدن پا برهنه‌ها در ده کوره ها کافی نیست؟ مگر با پول و رسانه بیست سال بخشی از ملت را کان لم یکن شی مذکورا نکرده اند؟ رها کنم!

این استدلال را که حضرت آقا در فرمایشاتشان به عرایض بنده اشاره نفرمودند، پس من اشتباه کرده‌ام را قبول ندارم. آقا از نماز هم صحبت‌ نکردند، آیا نماز اهمیت ندارد؟ از ضرورت حفظ نظام سخن به میان نیامد، آیا حفظ نظام که آن پیر فرمود: از اوجب واجبات است، اهمیت ندارد؟ 0000 البته می پذیرم که ممکن است به خطا رفته باشم در گزینش مصادیق.

دیگر آنکه نخبه مقدم بر نخبگی انسان است و جزئی از جامعه و اگر بنا باشد به بهانة تولید علم چشمش را به روی  همه چیز ببندد، در بهترین حالت می‌شود، اپنهایمر که مسئول تیم تولید بمب اتم بود یعنی یک وقت چشم باز می کند و می بیند این علم شده سلطان در دست طاغوت.

طبق تعریف بنیاد ملی نخبگان، من نخبه ام ، هر چند مضحک به نظر ‌آید. این چند وقت با مردم زیاد هم نفس بوده ‌ام. فینال جام جهانی را در پردیس سینمایی ملت دیده‌ام، آن جا که بلیطش را در بازار سیاه باید ده هزارتومان می خریدی. تبریز را گشته ام و مشهد را هم و بسیار با مردم در کوچه و پس کوچه ها صحبت کرده ام. در زاهدان در حلقة اشرار نشسته ام و به صرف چای میهمان شده ام در خانة شهید گلدوی ، آنگاه که هنوز آنقدر از شهادتش نگذشته بود که خانه عطر تنش را فراموش کند. سر سفرة جوانی نشسته ام به صرف آش در روستای جاغرق و ترکِ موتورِ نوجوانِ لِپتی نشسته‌ام و 000

چه کنم ایرانی که می بینم در پی عدالت است و سپس توسعه، توسعه ای که مقدمه باشد برای رسیدن به عدالت در صحنة بین المللی.

خدایا! خطاهایمان را کم کن و رحمتت را زیاد. خطاهایمان را به نما تا دیگر تکرارش نکنیم.

خدایا! مرا وسیلة رسیدن شیطان به حوائجش قرار مده و خودت فعلم را کفایت کن و نفسم را ولایت.


 . . .  عرضم تمام، بریم کنار علقمه!

 

 

 

۸۹/۰۷/۱۹
سید طه رضا نیرهدی

نظرات  (۸۰)

سلام
به محتوا کاری ندارم
چه قدر روون می نویسی
ولی خودت به محتوا کار داشته باش
از نوشتنت خوشم میاد راحل!
سلام سلام
وبلوگت خیلی زیبا و پر محتواست دوست خوبم حیف که آمار بازدیدت پاپپن من یه راه حل خوب سراغ دارم
حتما بهم سر بزن
دوست دارت سما



[نیشخند]
۱۹ مهر ۸۹ ، ۲۳:۴۲ جواد درویش
به نظرم در یک حالت می توان گفت به موقع و سنجیده صحبت کردید. اینکه همه سوال کنندگان سوالهایشان را پرسیده باشند و همه در فضای کتاب و مشق و تکلیف بوده باشند و فضای تهوع آور نخبگی بی دغدغه، فضای جلسه را پرکرده باشد. اگر این گونه باشد تبارک الله
در غیر اینصورت باید یک وقت تحلیل های خودمان را کنار بگذاریم و کلا از منطق همین به قول شما "چرایی" خودمان صرف نظر کنیم و به این فکر کنیم که چه چیزی لبخند رضایت را روی لبان رهبری می نشاند و چه انتظاری از توی نخبه دارند.
با نقشه جامع علمی علی روحانی خوشحال تر می شوند یا با سوال شما؟... کارهای مرحوم دکتر آشتیانی بیشتر اعتمادشان را جلب میکند یا تحلیل های ما؟
ابن هم شاید خودش یک منطق است.. منطق ولایت پذیری که کلا گاهی قفل میکند فکر و منطق آدمی را ... اخیرا هم این اتفاق زیاد دارد می افتد که تحلیل های ما راجع به مخصوصا مسائل علمی با تحلیل و انتظار رهبر فاصله دارد... و اتفاقا اینجا سر بزنگاه تشخیص عیار ولایت پذیری است....
سلام
اینکه چرا این حرف ها مهم است و چرا به نخبه بودن شما هم بستگی دارد قبول. اما به هر حال چند نقد جدی وارد است که به نظرم جوابش را ندادید:

1- اینکه چرا خارج از قاعده و نوبت صحبت کردید و حق و وقت بقیه ضایع شد؟
(این اعتراض یست که از نزدیک به بیست نفر از خانمهای نخبه ای که در آن مجلس حاضر بودند شنیدم)

2- موضوع بعدی این است که فکر می کنم جواب این سوالات را تا حد خوبی میدانیم.
اگر آقا صلاح میدیدند و اظهارنظری در مورد این موضوعات میکردند من خودم خیلی خوشحال میشدم، و مطمئنم اگر زمان آن برسد این کار را میکنند؛ اما فعلا دلیل این که چرا در جواب این سوالات سکوت کرده اند برایمان کمابیش روشن است.

3- بحث بعدم را در قالب یک سوال مطرح می کنم: اصلا برداشت خودتان از اینکه حضرت آقا اشاره ای به بحث های شما نکردند چه بود؟
البته طه جان! به نظرم آقا با سکوتشان به سؤالهات جواب دادن.
ضمناً به نظرم خیلی کار خوبی کردی که شمّه ای از وجود نخبه انقلابی رو در اون جمع که حتماً نخبه های آبکی ( منظورم از نظر علمی نیست، البته تا علم چی باشه ) هم حضور داشتن عرضه کردی.
الهی نقلابی باشی، انقلابی بمانی، انقلابی بروی.
۲۰ مهر ۸۹ ، ۱۳:۳۱ نیرهدی در پاسخ به جواد درویش
خدا همه یمان را منطبق بر منطق ولایت پذیری کند ان شا الله.
سلام

حفظ نظام "از" اوجب واجبات نیست
اوجب واجبات است

موفق باشید


راست می گویید
۲۰ مهر ۸۹ ، ۱۹:۵۷ میثم زعفرانی
سلام
صراحت من را ببخشید اگر بی ادبی می کنم در محضر شریفتان
اما چه کنم این زبان سرخ را که ندیده می گزد هر چه نا خوش بیاید!
به نظر من کار شما اصلا درست نبود
موفق باشید در ضمن وبلاگ جدید ما هم خوب است
قبلی رفت به سیاهچاله تاریخ!
خدافظ
۲۰ مهر ۸۹ ، ۲۲:۳۵ نیرهدی در ژاسخ به میثم زعفرانی
اولا که اخوی بگو ایراد کار کجاست تا خود را اصلاح کنیم.

دوما آدرس وبلاگ جدید تا من باب مهمانی خدمت برسیم!

سوما یا علی
۲۰ مهر ۸۹ ، ۲۳:۳۱ صدرا جزایری
سلام

گفته بودی ، ولی ما یحتوی را ، نه!

به نظرم ، بحث هایی که گفته بودی ، بارها و بارها در دیدار های دانشجویی مطرح شده بود و اساسا معلوم بود که برای چه اقشاری ، این سه عنوان ، در چه حدی از اهمیت است.
فلذا ، اولویتی احساس نمی کنم در بیان آن!
فکر می کنم خود ِ تو دغدغه های دیگری داشتی ، که جای بیانش دقیقا این جا بود.
مثلا یک موردش "حوزه و دانشگاه".
۲۱ مهر ۸۹ ، ۰۱:۱۵ میثم زعفرانی
سلام
حضوری عرض می کنم ...
مگر این اینتر نت بشود خط واصل دو نفر!
یا علی
قبل از اینکه اینجا به دعوا و فحشکاری کشیده شود میگم:

خانواده از اینجا میگذره!!! مراعات کنید!
سلام طه جان
افتخار می کنم که امروز تو رو بین بچه ها می بینم، که حاضر می شی اینطور انقلابی بلند شی و درد دل های نگفته رهبرمون و دغدغه های اصلی انقلابمون رو بیان می کنی.
وقتی شنیدم که این کار رو کردی خدا شاهده که بی نهایت خوشحال شدم و با خودم گفتم که ای کاش من توفیق این کار رو داشتم
توی صحبت های آقا تو سالگرد رحلت امام مسجل شد که دغدغه شماره 1 ما امروز مسئله طلحه و زبیر هست، مسئله ای که خیلی ها سعی می کردند و می کنند که با مسائل حاشیه ای مثل مسئله مشایی و حجاب و غیره این مسئله رو به فراموشی بسپارند. البته شاید تا الآن هم تا حد زیادی تو این مسئله موفق شدند، همو نطور که آقا هم مجبور شدند تو دیدار دانشجوییشون صریح این رو اعلام کنند.
ای کاش جامعه ما به جایی می رسید که بعد از 9 دی حق اجرا می شد و خون هایی که ریخته شد و آبرو هایی که از نظام برده شد و انحراف هایی که شکل گرفت جواب داده می شد و با اجرا شدن حق تا سالیان دراز دیگه کسی جرئت توطئه علیه نظام و رهبری نمی کرد.
ای کاش نخبگان امروز صداهای خودشون رو پایین نمی آوردند و سکوت های مصلحتیشون رو تموم می کردند تا رهبرمون رو به عمل مصلحتی مجاب نمی کردند.
ای کاش شمار طه ها امروز بیشتر می بود
ای کاش نیرنگ های طلحه ها و زبیر ها و ابوسفیان ها و معاویه ها امروز کارساز نمی شد
سلام بر همگی مِن جمله طه ِ پاک ِ عزیز!

اول از همه یک لایک میدهم به کامنت شمقدری!!!

به نظرم خیلی ارزشمند است که بفهمیم آیا این حرفی که شما زدی جایش آنجا بوده یا نه.

یکم - عده ای میگویند چرا بی نوبت حرف زدی و بیست تا خانم هم پشت سرت سلام و صلوات فرستاده اند! شاید بهتر بود این سلام و صلوات ها نثار بر خانم سلطانخواه میشد، چرا که انگار وقت زیادی را صحبت کردند. ضمن اینکه دوستان ِ عزیز و پاک ِ من، فرض کنید در یک پارک ِ تفریحی، پسر بچه یا دختر بچه ای افتاده در اب و دست و پا میزند و کمک میخواهد. شما تنها کسی هستید که میتونید به دادش برسید اما این کمک ِ شما مستلزم ِ آسیب رساندن به اموال پارک میباشد... آیا میروید از تک تک ِ کسانی که مسوول اموال پارک هستند اجازه میگیرید یا میپرید و کودک را نجات میدهید، حتی اگر به وسایل پارک آسیب برسد. ولو اینکه تا ابد راضی هم نباشد...؟ اگر سخنان ِ طه از نظرش اهمیت بسیار زیادی داشتند... مخصوصا که مسأله ی کلان مملکتی بودند... من به ایشون حق میدهم بدون رعایت نوبت سخن بگوید.
دوم - این بحث ها بار ها و بارها در دیدار با دانشجویان مطرح شده بودند... چند بار؟

و اما اینکه باید به رهبری نشان داد که ما نخبه هایی هم داریم که دغدغه هایی بزرگ تر از ماشین زانتیا و رئیس دانشگاه و ... دارند! این واقعا نیاز بود تا این جنبه از دغدغه های نخبه ها هم مطرح شود.

راستی گفتید مسأله ی حوزه و دانشگاه را مطرح میکرد در صورتیکه میدانیم از دوران امام خمینی، این بحث های حوزه و دانشگاه مطرح بوده و امام خامنه ای هم خیلی پیرامون این موضوع بحث کرده اند...
سِیُّم - اما در مورد سکوت ِ امام. به نظرم اگر امام خامنه ای مخالف مطرح شدن چنین مسائلی بودند این رو ابراز میکردند. همانطور که در مورد حرف کسانی که مسائل سطحی تر را مطرح کردند گفتند: "این جلسه ی جامع و کلانی است"

البته ممکن است این حرف، طه را هم شامل بشود. قضاوت با خواننده باشد بهتر است!!!

ضمنا یه نکته ای بی لطف نیست گفتنش. آن اینکه دوستی دارم که هیچوقت در مورد چیزی که فکر رویش نکرده و یا اطلاعات ِ کافی ندارد و یا آمادگی ِ پاسخدهی به آن را ندارد حرف نمیزند. ممکن است امام خامنه ای هم احساس کرده اند باید برای جواب دادن به سوال ها و درخواست های طه و اعلام موافقت و یا مخالفت با آن فکر میکردند و در آن فضا فرصت ِ این فکر کردن پیش نیامده. همانطور هم که میدانید سخنان امام خامنه ای از حساسیت بالایی برخوردار است و این فکر کردنه خیلی لازم بوده است.

البته اینا همه اش حدس و گمان است. کاش کسی میتوانست کمک کند که بفهمیم اینکار ِ طه درست بوده است یا نه.
و در انتهای حرف هام، از کسانی که آن ها را خواندند و بر آن ها فکر کردند سپاسگذارم.

اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورورد، و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین، و اصحاب الحسین، الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه اسلام.

راستی شهید آوینی رو توی خواب دیدی بگو واسه من هم دعا کنه... بگو دست من رو هم بگیره... تو رو خدا برام دعا کن...

راستی طه با ثواب ِ به راه راست آوردن ِ من چیکار میخوای بکنی؟!

یکمی اش رو بده به خودم. نوکرم!
۲۱ مهر ۸۹ ، ۲۲:۲۶ صدرا جزایری
سلام بر محمد آقا

در مورد نکته اولتون ، تقریبا در هر دیدار دانشجویی ، از مسائلی است که مطرح شده بوده است ، نمونه ی اخیرش ، همین دیدار تشکل های دانشجویی ( و اتفاقا تعدادی از نخبگان ) در ماه مبارک رمضان همین امسال. که فکر می کنم هر سه موضوع ، مطرح شد. ( حتی خود آقا در مورد مجلس و شعارهایی که دانشجوها دادند صحبت کردند. )
در مورد "حوزه و دانشگاه" ، کمابیش منظورم همان بحث قدیمی است که از اول انقلاب مطرح بوده. ولی هنوز یک معضل است ، و چه قدر بارز است شکاف بین حوزویان ( بالاخص ، کبار علما ) و دغدغه های ذهن دانشجوی انقلابی.
و این که نخبه ای به این مهم بپردازد را تا کنون ندیده ام. نوعا محور صحبت های کلان، تولید علم و ثروت ، به معنی رایحش بوده ، بوده است.


البته من حضور داشتم در جلسه ی نخبگان با آقا که دوستی برخاست و البته همین سوال را مطرح کرد، و اقا جواب به غایت کوبنده ای نثارش کرد! خیلی خیلی کوبنده!
۲۱ مهر ۸۹ ، ۲۳:۰۸ حجت قادرپناه در پاسخ به اصغر فرهادی
می خوام گلشیفته صد سال سیاه برنگرده!
خدا نیاره روزی رو که ممکلت جوری بشه که جعفر پناهی با این تفکر بتونه توش فیلم بسازه!

خدا لعنت کنه مخملباف ضد انقلاب ضد اسلام رو! امیدوارم روزی رو نبینم که مخملباف بی توبه به این مملکت برگرده!
۲۱ مهر ۸۹ ، ۲۳:۵۳ اصغر فرهادی
امید وارم روزی برسه که گلشیفته برگرده
امیدوارم مملکت جوری بشه که جعفر ژناهی فیلم بسازه
امیدوارم مملکت جوری بشه که مخملباف برگرده
منظورم پناهی بود!
حاجی چهره ات رو قبل اکران «یزدان تفنگ ندارد» نسوزون. مستند خیلی عالیه، خدا خیرتون بده.
خانم اجلالی

حلال و حروم و کراهت و استحباب حساب و کتابش همیشه دودوتا چهارتا نیست که من و شما بتونیم انجامش بدیم... شاهد مثال نمیارم چون چند تا کامنت بالاتر یکی از دوستان زحمتشو کشیده بودن. (قضیه ی همون بچه هه که داشت تو آب دست و پا می زد و..)

از اول جلسه دلم داشت آتیش می گرفت.. از اون همه فضایی که انگار همشو با ما یتعلق به گذاشته بودن تو فریزر تا یخ بزنه، دلم آتیش گرفت واسه آقا... علی الخصوص اون لحظه ای که گفتن "حقیقتا از صحبت هایی که شد استفاده کردم"...
نفهمیدم شرمنده شدم یا متأسف یا غمگین، فقط هی آرزو می کردم الهی که مشت نمونه ی خربار نباشه... الهی که...

ولی نه، نبود... الحمدللهِ کما هو اهله که نبود...

یا علی جان زهرایت مددی
دوستی در کامنت خصوصی نوشته "محمد خودتونید؟"
چون راه پاسخ گویی نگذاشته بودند، این جا اعلام می کنم که: "نه خودم نیستم!"

اما می شناسم آن رفیقی را که خود را محمد نام گذاشته!
۲۲ مهر ۸۹ ، ۲۰:۲۲ محمد عمار
سلام بر بنده ی پاک ِ خدا. خدای باحال. خدای با صفا.
" من هم هیچ گله‌اى ندارم از اینکه چرا دوستان بلند میشوند و این مطالب را میگویند؛ نه، مطلقا اینجور نیست؛ اگر همه‌ى شما هم یکى یکى بلند میشدید و مطلبى میگفتید، من مستمعم، من گوش میکنم و خرسند هم میشوم از اینکه بشنوم؛ منتها اولویتها را باید رعایت کرد. این جلسه، جلسه‌ى مسائل کلان است؛ جلسه‌ى مسائل جمع است. اگر ما بتوانیم به برکت این جلسه و اینگونه جلسات، یک فضائى را، یک فکرى را، یک انگیزه‌ى عامى را در محیط عمومى کشور به وجود بیاوریم، این مشکلات بتدریج حل خواهد شد؛ و امیدواریم که همین جور هم بشود."

و برداشت من این بود که طه جان، امام از دست شما ناخرسند نیستند. اما میگویند اولویت ها باید رعایت میشد. یعنی شاید حرفت، آنطور که فکر میکردی گفتنش حیاتی نبود.

در فضای آن جلسه، جای بحث بر سر زیرساخت های توسعه و عدالت نبود. البته رهبر در مورد توسعه سخت گفتند، اما بحث بر سر آن خواسته های شما نبود.

ضمناً طه جان. من احساس میکنم قرار بود رسانه ها که کار میکنند، حاصل و دستاورد های این دیدار را که منتشر میکنند، حرف های خاص ِ سیاسی نزنند. دیدشان بزرگتر باشد. مثلا پیشرفت کشور ایران. موسوی و دار و دسته اش، خاتمی و دار و دسته اش، آنقدری قوی نیستند که برایمان مهم باشد آن ها را بزرگ کنیم. دشمنان ِ ما خفن تر از آن ها هستند. ضمنا جلسه فضای امیدبخشی داشت. خیلی خیلی امیدبخش. جداً فکر که میکنم میبینم فضا مناسب سخنان ِ بر حق ِ تو نبود.

ولی جدای از این حرفا، خوش به حالت که با امام سخن گفتی. رو در رو!

من رو دعا کن و همچنین دعا کن طبق خواسته ی امام، 40 و خرده ای سال دیگر زبان فارسی، زبان علمی دنیا باشد.
عجیبه که دوستان از حرف من عصبانی میشوند!
مورد اولی که من گفتم یک نقدیست که عده کثیری دارند و نویسنده در توضیحاتش جواب نداده! این را که دیگر قبول دارید؟!! و من نظر خودم را هم نگفتم. من خودم هم نفس این اعتراض را قبول ندارم. (و اگر خودم هم بودم و حرفی داشتم که احساس میکردم خیلی مهم است همینجوری بی نوبت بلند میشدم و میگفتم!) نفس حرفها و سوالها و بحثهای ایشان را هم قبول دارم و مهم میدانم. اما بحثی که وجود داشت این بود که مگر هر حرف مهمی را باید بلند شد و اینطوری ابراز کرد؟
بحث اصلی ام را در مورد سوم گفته ام.
فکر می کنم از سکوت آقا خیلی چیزها میشود برداشت کرد..


بنده هم با شما هم نظرم که از سکوت آقا می شود چیز فهمید. پیشنهاد می کنم شما بنویسید که از سکوت آقا چه می شود فهمید و دیگران هم بنویسند، شاید من هم بتوانم به تحلیل روشن برسم.
هر چند گمانه زنی هایی دارم، اما واقعیت آن است که به تحلیل مشخص نرسیده ام!
و البته:
" إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ "
۲۲ مهر ۸۹ ، ۲۳:۴۸ صدرا جزایری
که همان گفتمان ما هم باشد البته!
۲۲ مهر ۸۹ ، ۲۳:۴۸ صدرا جزایری
طه جان بد برداشتی کردی از حرفم ، خیلی خیلی بد و باعث شدی بقیه هم!

در بحث "حوزه و دانشگاه" منظورم ، بحث هایی است که خودتان دارید ، درون گفتمانتان!
به قول ح.ع ، فتامّل
۲۴ مهر ۸۹ ، ۱۲:۵۰ محمدرضا شهبازی
سلام برادر.
به نظرم کارت خوب بود. همین.
به نظرم قلمت عالیست. باز هم همین
یا علی
۲۴ مهر ۸۹ ، ۲۰:۱۶ صدرا جزایری
در تکمیل کامنت های اخیرم :
منظورم مشابه ، همون بحث هایی بود که جناب رحیم پور ازغدی در جمع طلاب زده بود و پخش شد از سیما امروز ،
که خودش پیش یکی از بزرگان حوزه می رود که چرا روی نهج البلاغه کار نمی کنید و بحث نظامات سیاسی اقتصادی اسلامی رو استخراج و اجتهاد نمی کنید ، و ایشون به آقای ازغدی می فرمایند که نهج البلاغه را باید در منبر ها به مردم بیاموزند ، ارزش کار علمی کردن ندارد ( علمیّت ندارد! )

خلاصه ، اگر من می خواستم بی اجازه بلند شم ( D:) از این حرف ها می زدم!
میخوام کامنت بذارم, اما فعلا جای تفکر تو مغز این حقیر نمانده, اما کلا خوب که فکر میکنم میبینم بسی حال کردیم, ای کاش اماممون هم میتونست حرفهای دلشو بزنه!
۲۶ مهر ۸۹ ، ۱۰:۳۶ محمدرضا شهبازی
سلام آقا محمد.
1. میشه خودتون رو بیشتر برام معرفی کنید تا از داشتن دوستی مثل شما بیشتر حظ ببرم؟
2. به نظر بنده تغییر دادن فضا و ذکر نمودن مطالبی که باعث بشه روحیه ضد فتنه افراد نخبه مشخص بشه (مخصوصا با چهره غلط انداز آقا طه) کار مفیدی بوده.
البته اگر طولانی میشد یا جسارتی در آن صورت میگرفت نه. اما به عنوان یک نکته کوتاه بله.


سلام



آری جنایت خالد در لشکری رخ داد که حاکم و فرمانده اصلی آن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود اما این بدان معنا نیست که لشکریان ایشان نیز الزاماً معصوم بوده و یا شماری از فرشتگان مجردی که در انتخاب اختیاری ندارند باشند. در میان آنها هم به حکم انسانِ مختار بودن کسانی چون خالد پیدا می شدند که با تخلف و جنایتی آن طور واکنش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را برانگیزانند. آیا مقصر مختار بودن خالد رسول خدا بود؟ آیا رسول خدا مقصر تخلفات ولید بن عقبه بود؟ آیا رسول خدا مقصر دنیازدگی جمعی از مسلمین در تنگه احد بود که آنجا را علی رغم دستور رسول خدا رها کردند و موجب قتل عام مسلمین شدند؟ آیا امام علی علیه السلام مسئول کشته شدن عمار در صفین بود؟ آیا امام علی علیه السلام مسئول فاجعه آفرینی خوارج در صفین بود؟ مسلماً این طور نبوده است. بنا بر این نبوده که رسول خدا کارگزاران خود را از روی علم باطن انتخاب کند و یا به آنها معصومیت از خطا تزریق نماید. زیرا از همان روز نخست هم بنا نبوده که خداوند به جای انسانِ مختار فرشته خلق کند.



با این همه امروز بعد از 1423 سال بر روال تقویم قمری کسانی پیدا شده اند که رهبر را مسئول تخلفات کارگزار می نامند! امروز کسانی پیدا شده اند که اگر در جریان تقدیر و قضا به جای ایران در شبه جزیره عربستان متولد شده بودند و به جای قرن 15 قمری در دهه اول قمری زیست می کردند، مسلماً مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می ایستادند و به جای خالد ایشان را محاکمه می کردند. اگر اینان در عصر صفین می زسیتند حتماً امام علی علیه السلام را عامل قتل عمار می نامیدند و چه بسا به جای «لا حکم الا لله» شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر می دادند. اینان منطقشان به جیبشان بسته است. اگر جیب آنها ایجاب کند که بگویند مقصر جنایت کهریزک امام خامنه ای است منطقشان هم همان خواهد شد. جیب آنها عقلشان را ربوده. نمی دانند که اگر مقصر یک تخلف در یک سرزمین را رهبر آن بدانند این منطق در همه مکانها و زمانها نیز باید صدق کند. نمی دانند که از هوس و شهوتِ جیبشان آنقدر زبان و قلمشان دریده می شود که با زبان بی زبانی علیه رسول خدا هم قیام می کنند.

به نام یگانه ی دوست داشتنی

سلام داداش ِ مهربان، داداش ِ گل.

آقای شهبازی ِ عزیز. شما را میگویم!

لطفا بگید به چه علت به نظرتان کار ایشان درست بوده. یعنی فوایدش بزرگتر مساوی مضراتش بوده!!!

نوکرتیم! خدانگهدار
۲۶ مهر ۸۹ ، ۲۳:۰۶ الراوی ( رحمة الله علیه )
من با آقای جزایری موافقم.


سلام



یک دو قدم که برداری، بقیه اش با اوست. یک دو قدم را هم از محبت او برداشته ای.
میلادشان مبارک.
همین که بداند همتش را داری رغبتش را داری تا آخر کنارت می ماند.
مهم نیست چقدر گذشته باشد.
مهم نیست چقدر بی وفایی کرده باشی، او با وفاست. او امام رئوف است.
کمی همت و رغبت کافیست تا آسمانی شوی.
کمی همت و رغبت کافیست تا به جرگه صالحان بپیوندی. جرگه وارثان.
وارثان زمین.
می گویند امام رضا علیه السلام مادری است.
یعنی دغدغه حضرت زهرا سلام الله علیها در وجودشان موج می زند.
همه ائمه علیهم السلام مادری هستند؛ اما خوب به دلایلی هر امامی به خصلتی مبرز است.
شهدای ما هم مادری هستند. رفتند تا انتقام سیلی زهرا بگیرند.
فرزندان شهدا نیز چه فرزندان ژنتیکی و چه فرزندان ایدئولوژیکی مادری هستند. البته نه همه آنها. نه آن فرزندانی که آرمان و لایت مطلقه فقیه و فتح کربلا و قدس را افسانه می خوانند. نه آنهایی که برافراشتن پرچم کلمه الله را بر بام زمین و برچیدن تمام کفر و ظلم از زمین را آرمان ناب نمی دانند. نه آنهایی که حتی تسخیر لانه جاسوسی شیطان را تمسخر می کنند و از آن توبه. ما فرزندان همان شهداییم و آرمانمان نیز همان آرمانهاست.



خامنه ای کوثر است دشمن او ابتر است.
بچه های انتقام سیلی زهرا سلام.



در صورت عدم امکان دانلود کاغذ دیواری آسمانه از لینک ارائه شده و یا در صورت تمایل به داشتن فایل اصلی با حجم و کیفیت بالاتر آدرس ایمیل خود را کامنت بزنید تا فایل مربوطه ارسال شود.

سلام
جانا سخن از دل ما می گویی
سلام. خداوند شهامت گفتن حرف حق را همواره در دلتان قرار دهد. انشاالله.
برایتان آرزوی سلامتی دارم.
khob az esme nokhbe estefade mikonin . are dige dolate shomast dare ta delesh mikhad kar kharabi mikone shoma ha ham keif konid commenhaye mokhalef ro ham hazf konid. shoma esmesh ro bezar fetneh :))) ama bebin hamin dar ayande che kar khahad kard kheyli tarsidid moshkhase
سوالات خوبی از رهبر پرسیدی. کاش همه امکان داشتند در حضور ایشان سوال بپرسند. من چند سوال دارم، از ایشان بپرسید:
1- مجلس خبرگان که کارش نظارت بر رهبری است چرا فقط از او تعریف می کند؟
2- آیا روزنامه ها می توانند در نقد رهبری چیزی بنویسند و البته تعطیل نشوند؟
3- آزادی بیان یعنی آزادی مخالفین برای بیان نظرات خود. کسانی که هنوز بر سر انتخابات دهم حرف دارند و دین و وطن خود را دوست دارند و به هبچ جا هم وابسته نیستند چگونه باید نظر خود را اظهار کنند؟
4- چرا مشارکت و مجاهدین انقلاب بدلیل براندازی غیر قانونی اعلام می شوند ولی هیچیک از رهبران آن ها در دادگاه به براندازی محکوم نشدند؟
5- آیا ممکن است برای یک امری مثل مخالفت با تجاوز صهیونیست ها یک راه پیمایی غیر دولتی برگزار شود؟ چرا همه راه پیمایی ها در این مملکت توسط مراجع رسمی برگزار می شود و باز هم ادعا می شود ما آزاد ترین کشور هستیم؟
6- چرا اهل سنت حق تبلیغ عقاید خود را ندارند؟ اگر شیعه حق است چرا از اینکه شیعیان مستقیما از زبان اهل سنت مطالبی را بشنوند جلوگیری می شود؟ من به عنوان یک شیعه پایبند علاقمندم خودم و فرزندانم مستقیما از زبان آنها در مورد قرائت آنها از اسلام بشنویم.
7- آیا به نظر شما انفرادی آنهم برای چند هفته متوالی شکنجه نیست؟


سلام.
گمان می کنم شما در جریان انتقادات و سوالاتی که محمود وحید نیا پارسال در جلسه نخبگان از رهبر داشتند نیستید، که اگر بودید یا دلتان می خواست که یادتان باشد می دیدکه می شود خیلی راحت در محضر حضرت آقا سخن گفت!
سلام به نظرم خوب گفتید ولی کاش به جای سه تا سوال یکی میپرسیدی ولی آقا جواب میداد اینجا به نظر من سکوت جواب واضحی نیست یا شایدم من متوجه نشدم.
سلام.
گفته اید می شود راحت در محضر ایشان سخن گفت. منظورتان قاعدتا سخن انتقادی است.
اولا شما این راحت بودن را از کجا فهمیدید؟ در طول هر 10 سال یکی مثل محمود وحید نیا پیدا بشود می شود راحت حرف زدن؟
ثانیا گیرم یکی در حضور ایشان حرف انتقادی زد. آیا این حرف امکان پخش در رسانه های رسمی را پیدا می کند؟
ثالثا ایشان جواب می دهد؟

شما را به خدا بس کنید. می گویند مردم عادی با حضرت علی به تندی سخن می گفتند. امروز نتیجه نقد ایشان سرنوشت محمد نوری زاد است.

انتقاد منصفانه ایرادی ندارد و هر که بگوید دارد کم دارد!
اما توهین، دروغ و ... خیلی، خیلی، خیلی ایراد دارد!
مزخرف به تمام معنا
بدرستی گفته ای توهین و دروغ و ... خیلی خیلی خیلی ایراد دارد.
موافقی یک روز با هم لیست توهین ها و دروغ های مقامات و رسانه های نظام جمهوری اسلامی را با هم تنظیم کنیم؟ اول از همه از اظهارات رییس دولت نهم و دهم شروع می کنیم ...
۱۰ آذر ۸۹ ، ۰۵:۳۹ ولایت مداری عین دیانت است
سلام
سیاست و حفظ نظام عین دیانت است.مگر نه اینکه هر ملحد و مرتدی بزرگترین دلیلش سیاه نمایی علیه نظام است؟مگر نه اینست که وقتی در همه موارد کم میاورند آخرین استدلالشان اینست؟؟مگر نه اینست که در جریان انتخابات بسیاری را از سبزک ها را با همین موج ایجاد شده به کفر کشاندند؟؟

ولایت مداری تنها راه نجات از فتنه های آخرالزمان است
۱۱ آذر ۸۹ ، ۰۸:۱۵ راست گویی عین دیانت است
راست گویی عین دیانت است. ولایتی که با دروغ، ظلم و ترس و رعب و حشت باشد دور از دیانت است. در فرم های گزینش و استخدام از اعتقاد افراد به ولایت فقیه می پرسند و عده ای برای قبولی از روی ترس اعلام اعتقاد به این ولایت میکنند. وای بر شما.
جناب آقای نیر هدی شمایی که دم از عدالت میزنید:
بنده حقیر نیز دارنده مدال نقره المپیاد زیست شناسی در سال 86 هستم.ولی تاکنون از من هیچ دعوتی برای پیوستن به بنیاد ملی نخبگان نشده است.
از نظر منطقی بنده و شما بایستی که با یکدیگر برابر باشیم ولی ظاهرن شما برابرترید
چه خوب میشد که در محضر آقا این قضیه را هم مطرح مینمودید

برادر یا خواهر من! از هیچ کس دعوت نمی کنند که تشریف بیاورید، عضو بنیاد شوید. شما خودتان باید بروید و ثبت نام کنید!
در محضر آقا از چه بگویم، از ... شما؟!
۱۰ دی ۸۹ ، ۰۱:۳۶ زهراسادات
همین آبانی که گذشت منم رفتم...قاطی نخبه بسیجی شدمو رفتم...تنها چیزی که یادم موند این بود که پاهامو کجا بزارم...دستم که بالا مونده بود چه جوری بیارم پایین..چه جوری اقارو ببینم تو اون وضعیت..این قدر فکر کردم که اقا گفت والسلام علیکم...
باز شما برو خدارو شکر کن تازه بلند شدی صحبتم کردی..!!!
ولی خودمونیما عجب رویی داری
کاش میدونستی و میفهمیدی که این سران فتنه که میگی چند میلیون علاقه مند و دوستدار دارن.البته که جواب تو رو خود اقا داد بارها

این که چند هزار طرفدار دارن باعث می شه که کار غیر قانونی کنن؟!!!
۲۱ اسفند ۸۹ ، ۲۱:۱۸ محمد حسین .م
آقا سید ، اردو جنوب می آیید که ان شاء الله ...؟؟



هی یه احساسی بهم می گوید که یک "مبارک است!" آن هم از نوع عریض و طویل ، به شما بدهکارم..!!


چه چیز مبارک است ان شا الله؟
۲۱ اسفند ۸۹ ، ۲۳:۲۰ محمد حسین .م
آقا سید ، آن سوال بالای کامنت را رها کرده اید ، چسبیده اید به یک احساس ِ بدهکاری ..؟!

نبودید چند وقت ، یک احساسی گفت لابد مبارک است و زیارت امام رئوف هست و ... (و هزار حدس در این سه نقطه!)



اردوی جنوب ملاقات می کنیم ما ، شما را و شما ، ما را ..؟ ان شاء الله ؟


ان شا الله.
۲۹ اسفند ۸۹ ، ۱۵:۳۹ محمد حسین .م
از جنوب برمی گردیم..با تجربه هایی عجیب..و عجیب تر اینکه از رفتنم پشیمون نشدم ، بر عکسِ اون چیزی که انتظار داشتم !!
توی شرهانی حاج حسین یکتا گفتند حواستون باشه دست خالی برنگردین ، حدی نگرفتم این حرفو...اما حالا که می بینم و مرور می کنم می فهمم که درسته دستم خالیه اما حداقل شهدا و جنگ ..اون زمین های فکه و سنگرهایی که هنوز بودند ...هویزه و اون مزارهایی که می گفتن خیلی هاشون صرفا یک محل یادبوده و هیچ اثری نیست از صاحب های اون اسم ها ... همه و همه هر کدوم یه خط کوچیک کشیدن رو ذهنم ..می دونم که هیچ وقتِ دیگه نمیشم همون بچه ی دهه هفتادی ای هفته ی پیش که نمی فهمید خاک و خون یعنی چی ..
دستم خالیه..اما همون خط های کوچیک تو ذهنم باعث میشن که فکر نکنم اومدم جنوب و وقتم رو تلف کردم !
هر چند که به نظرم کلمه ی (اردو) برای این مسافرت کم باشه و من عمق این مسافرت رو توی بحث های طولانی مون راجع به موضوعات خیلی جدی ای که توی قطار و اتوبوس داشتیم ، دیدم...

هم خنده هاش شیرین بود و هم گریه هاش و هم عجیب بودنش ..!!

از مدت ها قبل کار و فعالیتِ دوستان رو می دیدم برای این اردو ... برای همین جا داره یه خدا قوت محکم بگم برای شما و مسئول های اردو..

خسته نباشید و
علی یارتون !

بنده که در این مسافرت هیچ کاره بودم...
اما من هم به همه ی بچه های زحمت کش اردو خسته نباشید می گم ...
به حمید جلالی با آن آرامش غریبش ...
به خشایار تاتاری با آن دوندگی عجیبش ...
به پویان رنجبر با آن خنده های عزیزش ...
به رسول غفوری با آن لهجه ی شیرینش ...
به سید ایمان میرعمادی با عذر خواهی های مدامش ...
به ...
این دفعه حتی یک سه نقطه هم نگذاشته اید پای کامنتِ درازِ بنده!

حالا اعتراف کنید نشناخته اید من را، چیزی نمی شود که !!
ولی یادتان باشد برای شناختن تلاش هم نکردید !!
مگه چند تا 89 ای بود تو اردو جنوب با اسم من ؟!؟


مسائلِ مهم تری هست سرِ سال نویی..بریم کنارِ سفره ی هفت سین !

خوش باشید.
این:https://lh4.googleusercontent.com/-72B5_9E3ZdA/TYDguHgfLsI/AAAAAAAAAH8/P1RtV6DxFto/s1600/%25D8%25AA%25D9%2582%25D9%2588%25DB%258C%25D9%2585+%25D8%25B3%25D8%25A7%25D9%2584+%25DB%25B1%25DB%25B3%25DB%25B9%25DB%25B0+-+%25D8%25A8%25D9%2587%25D8%25A7%25D8%25B1.jpg

برای شما !

عیدی!!

این که چیزی نشان نمی دهد!
قبل از اینکه دانشجو بشم هیچ وقت فکر نمی کردم کسایی که اردوهای دانشجویی رو مدیریت می کنن نهایتا 22-23 سالشونه ..!
واقعا مدیریت و تدارکات عالی بود..! دمشون گرم واقعا!
ساعت 4 صبح هم که بیدار می شدیم بچه ها رو می دیدیم که همه بیدارن و در حال حرکت و تدارک..! ساعت 12 -1 سب هم حتی !

حالا حدا از بحث ظاهری و مادی..اون نوشته ها و توضیحات مکتوبی که می دادین واقعا عالی بودن! با قلمی عالی!
دیروز که داشتم بساط سفر رو جمع و جور می کردم یکی از کتاب های اهدایی رو بین اسبابم پیدا کردم..تا وقتی که کامل کتاب رو نخوندم از جام پا نشدم برای ادامه ی مرتب کردنِ وسایل..واقعا جاذبه داشت این کتاب!
اصلا باور نمی کنم که من همون آدمی ام که قبل از این نه خونده بودم کتاب هایی در رابطه با دفاع مقدس و نه دوست داشتم که بخونم!
برام عجیبه این تغییرات..!! از خودم در عجبم !


روزهای عجیبی بود این روزهای پایانیِ اسفند ماهِ سال 89..

سال خوبی داشته باشید..به همراهِ برآورده شدن حاجاتتان ، آنهایی که به صلاحند البته!

نشناخته ام شما را!
یکی بیاد به من بگه خب ایمیل بزن چرا کامنت دونی مردم رو اشغال می کنی...!


خدا وکیلی تلاش کردین که بشناسید منو ؟
وجدانی جواب می دهید؟؟

راستش سفر مرا به خودش مشغول کرد و ...
هیچ حواسم نماند!
نمی دونم توی کدام پستِ این وبلاگ از دایی تان نوشته بودید..که یک پایشان رو توی جنگ جا گذاشته اند...

زیاااد یادِ این جمله می افتادم هفته ی پیش.. و بیشتر از همه توی شلمچه !
یکی بین یکی ست..؟؟

.... !
چرا تعجب می کنید ؟

این تعجب یعنی که درست گفتم؟!


متوجه نشدم منظورتان چیست!
یک نگاهی به این پیام های غیر عمومی تان بیندازید ، با تشکر !
دز مورد عمّار واقعا ممنون
خیلی وقت بود کنجکاو شده بودم ...
این لینک را مشاهده کنید :http://basijjahani.blogfa.com/post-388.aspx
ببخشید کسی بهتر از شما رو پیدا نکردم که سوالم رو بپرسم..
چریان عمار چیه ؟
اینترنت پر شده از عمارها و جشنواره عمار و ..

ممنون قبلا.


در جریان جنک صفین که معاویه در صلاحیت امیرالمومنین بین سپاهیان ایشان شبهه می انداخت، جناب عمار کارش این بود که به واسطه ی چهره ی موجهی که دارد میان لشگریان حضرت مدام حرکت کند و به سپاهیان حقانیت حضرت امیر را گوشزد کند و به نوعی رسانه بود برای حضرت امیر.
در جریانات بعد از انتخابات حضرت آقا جایی صحبت کردند که :" این عمار؟"


راجع به سوال دیگر تا آن جا که من می دانم ربط مستقیمی وجود ندارد.
این ترم هم که داره تموم میشه و من هنوووز هم شما رو تو دانشکده ندیده ام...!
بعدش هم که شما دوره کارشناسیتون تموم میشه و می روید..

هنوز هم متوجه نشدید من کی ام..؟؟!
۲۶ فروردين ۹۰ ، ۰۲:۰۲ محمد حسین . م
بله، متوجه شدم که نشناخته اید.
۲۹ فروردين ۹۰ ، ۱۹:۴۲ محمد حسین . م
من که نظر شما را راجع به اخراجی ها نمی دانم!!
اما بیایید و این وبلاگ را بخوانید......

http://tehuni.parsiblog.com/Posts/318/%D8%AF%D8%B1+%D8%A8%D8%A7%D8%A8+%D8%B7%D8%B1%D9%81!/

هر چند با برخی نظرات نویسنده موافق نیستم، کلیت کلام را می پسندم و مطالعه اش را توصیه می کنم.
۲۹ فروردين ۹۰ ، ۲۳:۴۸ محمد حسین . م
بیشتر توضیح می دهید؟
با کدام بخش موافق نیستید؟

ممنون قبلا.

مگر ما چند سینماگر داریم که با همه ی همین نقص ها پای انقلاب ایستاده اند که همان ها را هم بخواهیم از دست بدهیم؟
در شهر کوران یک چشم پادشاهه!
شرکت می کنید؟
نظرتان چیست؟


نمی دانم
نظرم راجع به این دوخطی که نوشتید راجع به آقای ده نمکی زیااد است ،که نظر ندادن بهتر !!

دیدید فراخوان یک مسابقه مقاله نویسی را که زده اند جلوی دفتر بسیج؟


نه قضیه اش چیست؟
بهتان برخورد؟


اگر بله ، متاسفم !
اگر نه ، پس چرا سکوت کرده اید؟


چون نمی دانم هنوز تصمیم نگرفتم!
اعلامیه شان را دیدید؟


اعلامیه کی را؟
!!!!!!!
من که کاااامل توضیح دادم!!
اعلامیه جلو دفتر بسیج !
مسابقه مقاله نویسی.....


پیام های غیرعمومی را نمی خوانید...؟؟!!!!
یک حقیقتی بگویم مسخره ام نکنید!

من تازه فهمیدم این عکس درباره وبلاگتان شهید آوینی است!
قبلا فکر می کردم عکسِ رهبر است !!


+حالا بالاخره شرکت می کنید در مسابقه؟
فکر کردنتان تمام نشد؟
فردا آخرین مهلت ارسال آثار است ....


تصمیمتان چیست؟
۰۵ خرداد ۹۰ ، ۰۳:۰۰ محمد حسین . م
چرا جواب من را نمی دهید؟
ناراحتید؟
عصبانید؟
امتحان دارید؟
...؟

هیچ کدام از این ها که گفتید نیست،
وقت ندارم!
کله ات بو قرمه سبزی میده پسرم بچه با نمکی هستی!
حالم بهم میخوره از قلمت 
پر از عجب، پر از خود خفن پنداری 

ماهم اهل بخیه بودیم و لای اون آجرقرمزا درس خوندیم
ولی اینقدر پررو نبودیم جلو پیرمون قد علم کنیم و چراچرا کنیم. 
گه بکشند به این توهم مطالبه مطالبه ای ک افتاده توو دهن ی جماعتی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی