کاری که تفریحی هست ولی فرهنگی نیست!
به نام خدا
به نظرم این روزها مفهوم فرهنگ در دانشگاه به تفریح تقلیل یافته است. یعنی هر جا حرف از کار فرهنگی و برنامههای معاونت مربوطه به میان میآید، ذهن سراغ برنامههای تفریحی میرود. اصلاً فوق برنامه با آن معنای قریب به شادی و تفریحش کل عرض و طول معاونت فرهنگی را گرفته است، یا حد اقل من این طور فهم میکنم.
البته برای این نظر قرینههایی بسیار دارم و این قراین همهی فعالیتهایی است که تحت نام فوق برنامه و گروههای غیر علمی دانشگاه میبینیم! گروهها را از موسیقی و تئاتر و ادبیات بگیر تا هر آن چه در اتاقهای فوق برنامهی دانشکدهها اتفاق میافتد. البته بعید میدانم این بیماری فقط مختص دانشگاه ما باشد. گفتم بیماری و ننوشتم مشکل و در این انتخاب واژه دقت به خرج دادهام. مشکل آن مسئلهای است که با یک تغییر جزئی برطرف میشود. مثلاً شیر آب که چکه میکند، یک مشکل است. با عوض کردن واشر درست میشود. اما بیماری اولاً طی یک فرآیند ایجاد میشود ثانیاً طی یک فرآیند هم درمان میگردد. یعنی وضعیت تفریح محور این روزهای دستاندرکاران فرهنگ دانشگاه، نه یک روزه ایجاد شده و نه یک روزه درمان خواهد شد.
اصلاً همهی مسائل فرهنگی از جنس بیماری هستند که این خود از ماهیت فرهنگ به عنوان عمیقترین سطح خودآگاه جامعه ناشی میشود. پس بنای نگارنده آن نیست که به سیاق نوشتههای ژورنالیستی متداول متهم کند مسئولین را با آوردن چند کد و بعد هم نسخهی آقایان را بپیچد که چرا هیچ کار نمیکنید!
بنده به واسطهی حضور چند سالهی خود در دانشگاه معظم شریف و رصد مدام گوشه و کنار فرهنگی آن در مقایسه ای که امروز را با چند سال پیش میکنم میبینم مسیر خوبی طی نشده است. البته وضعیت امروز ما خیلی بدتر از چهار پنج سال پیش که من آمدهام نیست؛ هر چند آن روزها دانشجویان دغدغههای بزرگتری داشتند و نقطه اثر مهمتری برای خود قائل بودند. در مجموع قصه همان است که بود جز در جزئیات قابل صرف نظر. یعنی روزمرگی در طراحی و اجرای فعالیتهای به اصطلاح فرهنگی!
خوب است بپرسیم آیا ذیل مقولهی فرهنگ در دانشگاه، در منظر دستاندرکاران این بخش «فرهنگ عمومی» جایی دارد؟ اصلاً چنین سرفصلهایی گوشهی ذهن آنها میچرخد تا چه رسد به برنامهریزی و اجرا؟ منظورم آن است آیا تا به حال بزرگواران ما نشستهاند فکر کنند که چه طور میشود روحیهی پرکاری و تلاش را به بدنهی دانشگاه تزریق کرد؟ چه طور میشود تقویت کرد حیا را در دانشگاه؟ چه طور میشود انسانهایی تربیت کرد که غصهی این خاک را بخورند؟ که اگر این انسان تربیت شود قصهی مهاجرت حل شدنی است و ...
که البته این مورد آخر حرف زیاد دارد و این جا نه مجال پرداختن به آن، جز مختصری که آن مختصر:
چند وقتی پیش در محضر ریاست محترم و دلسوز دانشگاه این سؤال را طرح کردم که آقای رئیس! شما برای جلوگیری از پدیدهی فرار مغزها چه طرحهایی دارید؟ تا آن جا که خاطرم هست چند مورد زیر را فرمودند که همگی قابل تأمل هستند:
1- تسهیل در امر ثبت نام ارشد برای دانشجویان خوب
2- تاسیس شرکتهای دانشبنیان و کمک به دانشجویان برای ورود به فضای کسب و کار
3- شرکت دادن دانشجویان در فعالیتهای تحقیقاتی جنبی دانشگاه-اساتید برای آن که آنان راحتتر کسب درآمد کنند.
4- فراهم کردن شرایط ازدواج برای دانشجویان
در یک نظر میشود دید همهی موارد فوق راهحلهایی محترم و البته توانمند در حل بخشی از مشکل هستند. اما آن چه نظر حقیر را در آن صحبت و هم الآن به خود درگیر کرده این است که تنها مورد آخر از موارد فوق یک راه حل فرهنگی، برای یک بیماری عمیقاً فرهنگی است.
البته «فرهنگ عمومی» تنها بار بر زمین مانده نیست که از این دست بسیار است. به عنوان مسئلهای دیگر میتوانم به «پر کردن اوقات فراغت از تحصیل» و نه به «تفریح» اشاره کنم. حداقل بنده کمتر دیدهام گروههایی را با برنامههایی که در آن یک سیر مطالعاتی هدفمند برای پر کردن این همه وقت باطله وجود داشته باشد. یک صفحه در وب سایت دانشگاه که به معرفی عالمانه و هنرمندانهی محصولات فرهنگی از جمله فیلم، کتاب و ... بپردازد. مطالعات بیرون از درس بچهها بدون برنامه رها شده و کمتر کسی است که نداند انحرافات فکری از همین مطالعات یله رها شده بیرون میآید.
وقت بچهها با بازی پر میشود! که البته به جای خود لازم که نه واجب است. آن چه خاطر حقیر را میآزارد آن است که این ولنگاری و تفریح و لذتِ محض، ناخودآگاه تبعیت کردن از الگوهای لیبرالی است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ...
در این یکی-دو سالهی اخیر تشکیل گروه های دانشجویی مانند «آرمان شریف» نشان میدهد که سطح انتظارات از دانش جو را میشود خیلی بالاتر از این که هست، دانست. تجربه های این چنینی به ما آموخت که میشود گروهی عمیقاً دانش جویی بود و پربینندهترین مستند سال را ساخت. میشود دانشجو بود و در کمتر از دو سال، پنج شش جایزهی جشنوارهای برد. میشود مستندی با آن کیفیت ساخت که وارد شبکهی پخش خانگی شود و ...
و اما راهکار پیشنهادی بنده برای برون رفت از وضعیت فعلی فرهنگ و فعالیتهای به اصطلاح فرهنگی دانشگاه:
پیشنهاد حقیر آن است که بیایید عمیقاً راجع به این تحول فکر کنیم! این همهی حرفی است که در این باره دارم. مشخصاً افقهای نامعلومی در این فضا وجود دارد که در ابتدا باید کشف شود و سپس دربارهی آنها تحقیق شود و فکر شود و برنامه ریزی شود. باشد که این سیاهه طرح دغدغه ای باشد برای آن که به این بیماریها فکر کنیم و کمر همت ببندیم به حل این دست مسائل؛ که اگر همت کنیم حکما مسائل حل خواهد شد. که اگر این طور نشود خدا خلف وعده کرده است ...
سبحان الله
که خدا منزه است از این گمانهها!
و مگر مستقل از رشته، مدرک را نباید گذاشت در کوزه و آبش را خورد؟!!