این زمان
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا! در عجب زمانه ای ما را به این سیاره ی غم ها و رنج ها وارد کرده ای. در زمانه ای که تنهایی اولین و شاید کوچک ترین عذابی است که برای ما در این ویران کده که به آن دنیا می گویند، برایمان آماده کرده اند. چه می گویم، برایمان آماده کرده ای!
امروز برج ها بلندتر شده اند. اتوبان ها (جدیدا می گویند بزرگ راه) فراخ تر و اتومبیل ها تندروتر. قطارها راحت تر، هواپیماها زیباتر و شعب بانک ها در سراسر این کره ی خالی بیش تر و بیش تر. و این ها همه قرار بود برای آن باشد که وقتم آزادتر شود و خیالم آسوده تر، برای آن که بیش تر وقت داشته باشم فکر کنم، خیال کنم، تصور کنم و نهایتا کارم به تصدیق بکشد؛ تصدیقی که قرار بود آغاز ماجرایی باشد به نام سلوک. حال تصدیق برایم شده آن نهایتی که دور است، بسیار دور است.
خدایا! در عجب زمانه ای ما را به این سیاره ی غم ها و رنج ها وارد کرده ای. غم از این بزرگ تر که در این روزگار حتی فرصت غم خواری نیست؟ عجب روزگاری شده است، حتی فرصت ندارم بنشینم و رنج هایم را مرور کنم، این روزگار ، روزگار دویدن است، فرصت نشستن نیست حتی برای مرهم گذاشتن روی زخم های چند ساله.
خدایا! روحم زخم خورده و فرصت التیام نیست، ترسم از شدت خون ریزی از حال بروم. این چه روزگاری است که ما را بر آن سوار کرده ای؟ روزگاری که با هیچ دهنه ای رام نمی شود و در بی قراری این یابوی وحشی شده ی رام نشدنی، اینترنت محوریت دارد. امروز روز اینترنت است و دنیا به کام سایت ها و شبکه های اجتماعی. اگر تا چند سال پیش دنیا در اختیار شرکت های بزرگ نفتی جهان بود، یا اگر تا چند ده سال قبل، کمپانی هند شرقی دنیا را می چرخاند، امروز جهان زیر چکمه های google و yahoo و facebook است؛ چکمه هایی که فرار از بوی گندشان امکان پذیر نمی نماید.
خدایا! امروز دیگر نه با شمشیر سر از بدن جدا می کنند و نه با گیوتین. امروز دیگر حتی بدنم را با گلوله ی کلاش هم مورد اصابت قرار نمی دهند، تکه فلزی که برای خودش شرافتی داشت و نجابتی؛ از آن جهت که حداقل انسان را به یک "آخ" گفتن ناقابل وادار می کرد. امروز دیگر دور، دور موشک و خمپاره هم نیست که به پدر و مادرت یک کیسه گوشت کباب شده تحویل بدهند، گوشتی که می گفت "بوی کباب چنجه می داد!" و اگر کسی بپرسد که "پس قصه ی اسرائیل و غزه چه می شود با آن همه بمب های فسفری آن همه بوی گوشت کباب شده؟" یا "هنوز در یمن وهابی ها آدم می کشند با همین شیوه، آن ها را چه می گویی؟" یا "کشتار مردم بحرین و قذافی و ...؟" جواب می دهم این هم از حماقت یهود است و آن ولد حرامی اش وهابیت و آل سعود!
این روزها روزهای جان سپاری نیست، روزهای روح سپاری است. در روزگار ما پیش از آن که ملک الموت جان را قبض کند، شیطان روح را در بند می کند؛ در بند هالیوود، در بند چوب مقدس! و خیال کرده اند این چوبِ مقدسِ شیطانی نفحه ای دارد از آن چوب که خدا از موسی پرسید:" وَمَا تِلْکَ بِیمِینِکَ یا مُوسَى؟" و او پاسخ داد:" هِی عَصَای أَتَوَکَّأُ عَلَیهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِی فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى" همان که همه ی سحرها را بلعید. همان که ساحران عظام بلاد را در جا به سجده انداخت و وقتی فرعون تهدیدشان کرد به مرگ، جملگی پاسخ دادند:" وَمَا تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَینَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ"
خدایا! در عجب زمانه ای ما را به این سیاره ی رنج ها وارد کرده ای! در زمانه ای که "نشکوا الیک من غیبت ولینا و قلّت عدننا و کثرت عدوّنا و ..." نشکوا الیک! ما به تو شکایت می کنیم و آن قدر صبر می کنیم تا ببینیم: " وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ"
چه بیهوده نفسی است آن نفس که جز برای تحقق این وعده خرج شود و چه بی حاصل عمری است که جز با خیال رضایت تو و ولی تو سپری شود، همان ولی که: "جسده فی الاجساد، روحه فی الارواح و ...
خوب شما هم اگر احساس نیاز می کنید، وارد شوید و به نظرات مخالف نظرتان پاسخ دهید!!
همه اش را که من نباید جواب دهم.