کهف

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۸۹، ۰۱:۲۵ ق.ظ

روزهای شلوغ برای بهبهانی و وزارت راه

آن چه در ذیل می­آید، شنود مخفیانه ی اعترافات بهبهانی، وزیر راه است در جمع خانواده

بهبهانی: خانم دست شما درد نکنه، بی زحمت یک استکان چای دست ما بدهید، داریم از خستگی می میریم. اصغر! اصغر! بیا یکم من را مشت و مال بده. بدنم خیلی کوفته شده. ...

آره خانم می گفتم، این چند وقت خیلی سرم شلوغ بوده، اول که کلی آدم را با اتوبوس و قطار و هواپیما بردیم لبنان تا از احمدی نژاد استقبال کنند. بعد هم با آن جاده های خراب و پیچ در پیچ لبنان مجبور شدیم همه را ببریم بنت جبیل و قانا، چهار کیلومتری مرز اسرائیل؛ نه این که فکر کنی من باب "اسرائیل هیچ غلطی نمی تواند بکند"ها، نه فقط از این جهت رفتیم آن جا که آب و هوایش بهتر است.

بعد هم آن همه جمعیت را از لبنان دوباره سوار هواپیما و قطار و اتوبوس کردیم بردیم اردبیل تا از احمدی نژاد استقبال کنند در سفر استانی. خانم می دانی که اردبیلی ها ترک هستند و فرزند خود را نگذاشته اند بروند به دیگری رای بدهند، برای همین باید برای استقبال از احمدی نژاد آماده می بودیم.

دوباره مجبور شدیم همان جمعیت را با اتوبوس ببریم قم تا امروز از آقا استقبال کنند. صبح اخبار را دیدی؟ پیش خودمان بماند دیدی همه ی مردها ریش داشتند و همه ی زن ها چادر؟ خوب برای این که ما آن ها را برده بودیم دیگر ...  چی؟ در لبنان بعضی از خانم ها سر لخت بودند؟ خانم! از شما دیگر توقع نداشتم. بابا ما که چشم و دلمان سیر است!

خلاصه، می گفتم. همین سه روز پیش یک عده را با هواپیما فرستادیم وین تا در اجلاس opec شرکت کنند و رای بدهند تا ایران بعد از 36 سال دوباره رئیس opec شود. از آن جا هم یک هواپیمای دربست برایشان گرفتیم، فرستادیمشان رم تا در اجلاس گروه تماس بین المللی افغانستان شرکت کنند و حاضران را وادار کنند در حضور ریچارد هالبروگ نماینده ی امریکا در افغانستان و پاکستان اعتراف کنند که نقش ایران در افغانستان انکار ناپذیر است.

پری شب هم S300های روسی را در هواپیماهای چاوز و همراهانش بار زدیم و آوردیم ایران تا اولا به امریکا بگوییم هیچ غلطی نمی توانی بکنی و ثانیا دهن آن هایی که می گفتند دوستی با کشورهایی چون ونزوئلا چه فایده دارد را دوباره ببندیم.

البته این که نوری المالکی ایران را به عنوان اولین کشور انتخاب کرد و قبل از هر جا آمد ایران، هیچ ربطی به من ندارد.

خانم! حال کردی با این شوهرت؟ دیدی چه روزها و شب های سختی را پشت سر گذاشته ام؟ حال می کنی با چند تا هواپیما و اتوبوس قراضه، چه عزتی برای نظام می آورم؟ نه، جان من حال می کنی؟

اصغر! اصغر! مگر نگفتم بیا پشت من را ماساژ بده؟!

۸۹/۰۷/۲۸
سید طه رضا نیرهدی

نظرات  (۱۵)

براووو ، الراوی به قربونت!
۲۸ مهر ۸۹ ، ۲۱:۵۸ ندای فطرت
در این پست از بحث امامت ، به تعیین امام می پردازیم :
از آنجا که امامت دنباله نبوت است باید گفت : حتماً خداوند امام را تعیین می کند، چه از طریق پیامبر و چه اینکه هر امامی ، امام بعد از خود را تعیین کند. تعیین امام به انتخاب مردم نیست ، که هر کسی را خواستند معین کنند یا هر وقت خواستند از انتخاب او صرف نظر کنند .
برای خواندن ادامه مطلب به وبلاگ سر بزنید .
با تشکر
http://www.aqaed.mihanblog.com/
بسم الله
سلام
آقا طاها بهره بردیم
متشکرم
خدا به قلمت قوت بیشتر بده
فکر میکنم اگه بیشتر برا نوشتن وقت بذاری بهتر از این نتیجه میگیری
به نظرم تو نوشتن خیلی مستعدی
ولی هیچ کدوم از مطالبت که بنده خوندم؛به قوت مطلب راء و الف و حاء و لام و هـ... نمی رسه
متشکرم التماس دعا
با شهادت

البته یه سری زحمتاش رو که همیشه هست نادیده گرفتی، مثل نماز جمعه های هر هفته شهرها....
بامزه بود و عالی. اما ایده اش تکراری بود! ;)

راستی چند روز تا عاشورا مانده است؟!!! راء و الف و حاء و لام و هـ...
پ.ن: کثر الله قوّة مدادکم و قلمکم (بخوانید کی بردکم!)
__________________________________
شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد.
دختر گفت : شام چه داری ؟؟
طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد .
از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند . صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند .
شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ....
محمد باقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد .
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟
محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ...
لذا علت را پرسید طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیه با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی می توان به ملا صدار اشاره نمود .
نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند . قران کریم می فرماید : نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند ( سوره یوسف آیه 53) انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه میبرند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفط می کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند

فکر کردم جالب باشه!
http://zehniyat.blogfa.com/post-30.aspx
بروزم با مطلب مداد العلماء افضل من دماء الشهداء.
خوش حال میشم نظرتون رو بدونم ... سپاس.
khoob bood
mamnoon
۰۲ آبان ۸۹ ، ۱۹:۴۶ محمد عبدالله
سلام علیکم طه رضای عاشق!

پسر! خوبی؟!!!

نیستی ها!

فردا جلوه های عشق بریم، ملک سلیمان مجانی نمایش داده میشه!!! :D

هر چی فکر میکنم میبینم توی اون "شاید" خیلی حرفه (شمع و آوینی و شاید!*)

داداش دین داری خیلی سخته ها!

ولی تو عاشق باش!

خداحافظ!

(کل کامنت به منظور ریختن برنامه ی "ملک سلیمان" بود!)
۰۲ آبان ۸۹ ، ۲۳:۰۷ الراوی التماس دعا دارد!
به روزم با " بانوان ، یاد بگیرید!"
سلام سید. امروز مستندتان را دیدم. روح و روانم شاد شد. خیلی خوشم آمد. خدا خیرت دهد. خدا قوت مرد.
۱۴ آبان ۸۹ ، ۰۲:۲۵ فرهاد جاوی
سلام طه.
خیلی عالی بود. اینا رو یه جا چاپ کن ملت مشعوف بشن.
سلام

خیلی جالب بود....

مستندتون که نشد بریم تو دانشگاه ببینیم..اصولا همیشه این موقع ها کلاس ها برگزار می شه....اما تعریفشو خیلی شنیدم...

خدا قوت...

اگه میشه یک اکران دیگه بگذارید توی شریف
اینجا کجاست که جای شما خالی ست؟
لـــــازم دات کام
www.lazem.com
خبرها و اسناد محرمانه

http://nafas1388.blogspot.com

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی