کهف

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۸۹، ۰۱:۳۶ ق.ظ

تقدیم به جین وبستر و بابای لنگ درازش!

به نام خدا

رفیقی دارم که پدرش یک ریاست جزئی دارد در یکی از مجموعه­های فرهنگی کشور و به عادت مألوف مدیران فرهنگی خیلی اهل مطالعه نیست. از قضا روزی به این مدیر فرهنگی دویست- سیصد هزار تومانی بنِ خرید کتاب از فلان نمایشگاه کتاب را می­دهند و ایشان که وقتش پر است و حوصله­ی رفتن ندارد، بن­ها را می­دهد به پسرش که پسرم برو با این بن­ها کتاب بخر تا با مطالعه­ی آن­ها فرد مفیدی برای جامعه­ شوی! و "پسر که او ندارد نشان از پدر" هم نه اهل مطالعه. این می­شود که بنده را صدا می­زند که "طه! بیا فلان تاریخ برویم برای مجموعه کتاب بخریم." و ما را هم تو انگار کن "یابو را دعوت کنی به چمن­زار!" با آغوش باز پذیرفتیم و رفتیم آن­جا که حظّش را می­برم.

کمی که از این غرفه به آن غرفه شدیم طاقتم تمام شد و به دوست عزیزم عرض کردم:"حسین! می­شود جدای از مجموعه چندتایی هم کتاب برای خودم بردارم؟" و او گفت:"آره بابا، این همه بن داریم چند تا هم تو برداری طوری نمی­شود."

بن­هایمان که تمام شد من هنوز دلم کتاب می­خواست، اما صد افسوس که آه در بساط نداشتیم. انتهای نمایشگاه کتاب­ها را در جعبه­های بزرگ بسته­بندی می­کردند. به حسین گفتم بیا همین­جا کتاب­های من و مجموعه را جدا کنیم که بعدا کارمان راحت شود. سهم مجموعه یک پلاستیک شد و سهم من یک کارتون!

حسین گفت: "خوب شد آمده بودیم برای مجموعه کتاب بخریم!"

چند روز بعد به حسین گفتم:"حسین! پدرت دیگر بنِ کتاب ندارد برویم کتاب بخریم؟"جواب داد:"تو فعلا آن همه کتابی را که خریده­ای بخوان، تمام که شد بعد حرف بزن." و امروز حدودا سه ماه از آن زمان می­گذرد و جز یکی- دو تا همه­ی محتویات آن کارتون را خورده معذرت می­خواهم، خوانده­ام.

القصه. جعبه­ی کتاب را که بردم خانه تازه اول دردسر بود. در اتاق را که باز کردم دیدم هر گوشه­ی اتاق کتاب ریخته، کتاب­هایی که پیش­تر خریده­ام، همان­ها که مادرم گفته بود:"آخر تو این همه کتاب را می­خواهی برای چه؟" همان­ها که مادرم تهدید کرده بود می­ریزدشان دور "نمی­شود داخل اتاقت راه رفت!" این شد که قضیه را مسکوت گذاشتم و جعبه را اصلا باز نکردم.

چند روز بعد دامادمان برای اولین بار پس از آن که خواهر دسته گلِ ما را به زوجیّت خود درآورده، خیرش به ما رسید و گفت:" خانه­ای که خریده­ام دو تا کتاب­خانه هم داخلش هست که یکی­اش زیاد است، می­خواهم بیاندازمش دور." همان جا کتاب­خانه­ی کذا را روی هوا زدم و خیالم راحت شد که حداقل برای چند ماه دغدغه­ی کتاب­های روی زمین را ندارم و تا پر شدن این یکی وقت زیاد است، هر چند این روزهای بی­دغدغه هم به پایان رسیده.

از مسافرت که می­آیم اول کاری که می­کنم پیش از آن که لباس عوض کنم، سری به کتاب­ها می­زنم تا ببینم حالشان چه طور است و هر بار متوجه می­شوم که مثلا "خداحافظ گاری کوپر" نیست یا جای "صد سال تنهایی" با "عشق سال­های وبا" عوض شده یا "غرب­زدگی" را روی کابینت آشپزخانه پیدا می­کنم. هم­شیره را نهی کرده­ام که بی­اجازه به کتاب­هایم دست بزند و از هنگام وضع این قانون در راستای "الانسان حریص به ما منع" بیش­تر کتاب­هایم را کِش می­رود و خیلی ناشیانه سر جای اول می­گذارد به طوری که هر بار مثلا می­گویم:" مامان! باز دوباره کی به این "میعاد در سپیده دم" دست زده؟"

برادرم هم چند وقتی است پول تو جیبی­اش کفاف امورش را نمی­دهد، این است که دست به کاسبی جدیدی زده و ما را تلکه می­کند. با من قرارداد بسته هر کتابِ زیر دویست و پنجاه صفحه که بخواند دو هزار تومان و هر کتاب بالای دویست و پنجاه صفحه پنج هزار تومان از من بگیرد و دست آخر هم خلاصه­ای از کتاب خوانده را برایم تعریف کند.

چند وقت پیش که چند شبی به علت مشغله کاری فرصت نشده بود بروم خانه، دیدم مادرم زنگ زده و می­گوید:" عطا سراغت را می­گیرد، دلش برایت تنگ شدن." و من هم بعد از شنیدن این خبر مثل شما تعجب کردم:" دلش برای من تنگ شده؟!" و قصه از آن قرار بود که اخوی ما برای خرید قهوه­ی تلخ پول لازم بوده، لذا نشسته "دیوید کاپرفیلد" را خوانده و به مادرم اصرار کرده که بگو طه بیاد، تا به پولش برسد! دو ماهی هست که قرارداد بسته­ایم و در این مدت خوانده "الیور توئیست" را و "داستان راستان" را و "دیود کاپرفیلد" را و ...

و ای کاش قضیه به همین جا ختم می­شد. عادتی دارم که بر پایه­ی آن صفحه­ی اول کتابی که می­خوانم نامم را می­نویسم  تا اگر دست کسی افتاد، فراموش نکند که این شئی صاحبی دارد و دوم تاریخ و ساعت به پایان رسیدن کتاب که برایم خاطره­انگیز است. جدیدا اخوی هم اول کتاب­های من اسمش را می­نوسد و تاریخ می­زند برای خودش!

این اواخر والده متعرض ما شد که بچه­ها را از درس و مشق انداخته­ای و برایم هوو آورده­ای و داماد بنده خدا چه گناهی کرده که اول زندگی زنش این همه هوس کتاب خواندن کرده و ...

و این یعنی فرهنگ­سازی ...

این روزها در خانه­ی ما کتاب خواندن عادت شده و این همان چیزی است که رهبر حکیم انقلاب پیش­ترها فرموده است. آقا می­فرمایند کتاب خواندن در جامعه باید به یک عادت تبدیل شود و نظر حقیر هم بعد از چند وقتی مشاهده­ی خود و دیگران همین است. خیلی وقت­ها ما گرسنه نیستیم اما عادت بر شام خوردن وادارمان می­کند که پای سفره بنشینیم، عادت به تلویزین دیدن اجبارمان می­کند تا روزی سه-چهار ساعت وقتمان را تلف کنیم و بی­تعارف عادت به نماز باعث می­شود نمازهایمان را ادا کنیم.

پیروی اعتیاد به مطالعه چند شب پیش "بابا لنگ درازِ" جین وبستر را خواندم و بسیار لذّت بردم. مطالعه­اش را به همه­ی دوستان توصیه می­کنم. هم نوستالوژیک است، هم با روزگار دانشجویی جور در می­آید هم بحث­های عمیقی راجع به فلسفه­ی زندگی می­کند. جدّا مطالعه­اش را به همه توصیه می­کنم.

خیلی وقت بود نمی­توانستم از فرم کتاب­ها و فیلم­ها عبور کنم، اما "بابا لنگ دراز" آن قدر صمیمی است که اصلا نمی­توانستم به گیر و گرفت­های قالبش فکر کنم. کتاب را فقط  یک بار رها کردم آن هم برای ادای عشا. پیش خودمان بماند که مهمان  آمد و رفت و من حتی برای عرض خوش آمد هم نتوانستم از بابای لنگ درازِ جین وبستر جدا شوم.

...

چند وقتی است که والده متعرض بنده می­شود که به خانواده بی­توجهی و این برنامه­های تلویزیون هم گوشش را پر کرده­اند که این­ها علائم اعتیاد است و می­خواهد ما را ببرد آزمایش خون بدهیم و ...

پینوشت: همه بخوانند "من و کتابِ" آیت الله سید علی خامنه­ای را تا بلکه اعتیاد پیدا کنند و ثانیا جامعه را معتاد کنند و ثالثا حظّ کنند از این مدل زندگی و رابعا  ...

 

۸۹/۱۲/۲۱
سید طه رضا نیرهدی

نظرات  (۵۲)

سلام.
1: عجب ریاست جزئی ای :)) چند دقیقه پیش هم ذکر و خیرشون تو سیما بود.
.....مقوله ی فرهنگسازی رو خوب اومدی....
2: آدم به شدت کیف می کنه وقتی خاطرات و نحوه ی کتاب خوانی رهبر رو میشنفه.
بابا لنگ دراز!
سالی دو سه بار می خوانمش.هربار انگار یک کتاب جدید خوندم ، چنان کیفور می شوم که .. وقتی که خسته شده ام از کتاب هایی که معرفت را قلمبه دارند به حلقم می ریزند!
یا مثلا هری پاتر را!
هزاری هم بگویند اسرائیلی و فلان است بارم نمی شود ، هر یک کتابی که می خوانم آن را هم تورقی می زنم!
۲۱ اسفند ۸۹ ، ۰۸:۲۵ یک کتاب خوان
می گم شما یک رفراندوم یواشکی بین جماعت کتابخون راه بنداز ببین چندتاشون با این رهبر کتابدوست شما مشکل ندارند؟ تو دانشگاه ها جو ترس و اختناق درست کردن و زندان ها رو پر از آدم کتاب خون کردن چه جوری با فرهنگ دوستی جور در می آد؟ خدا یک کم به تو و امثال تو انصاف بده.


تعجب می کنم!
با انسانی که بی قانونی کند، کتاب خوان و کتاب نخوانش باید برخورد قانونی شود و رفراندوم را باید میان همه ی آن ملتی برگزار کرد که در این مملکت زندگی می کنند؛ چه بیسواد، چه باسواد. و این رفراندوم حداقل سالی یک بار در 22 بهمن دارد که انجام میشود!
مثل همیشه عالی بود
تحریک شدم بیشتر کتاب بخونم و اول از همه کتاب"من و کتاب" آقا رو
خدا خیر و دنیا و آخرت رو بهتون عطا کنه
نظام جمهوری اسلامی ایران و مسأله ولایت فقیه رو میشه از دو منظر بررسی کرد؛ اول بعد اعتقادی، دوم بعد سیاسی. که کتب نوشته شده در این زمینه رو میشه با اولین سرچ(search) تو گوگل(google) پیدا کرد. اما این که گفتید رفراندوم در مورد رهبری یا این نظام. یک سوال ساده:تا حالا شنیدید در یک کشوری-مثلا فرانسه- رفراندوم بذارن که چرا پرچم کشور ما عمودیه؟ دقت کنین منظور من (به ظاهر) مسخره بودن طرح سوال رفراندوم نیست، بلکه نوع صورت سوال است. در هر نظام سیاسی، اجتماعی و هر تشکلی، بعضی اصول اولیه به اتفاق نظر همه به عنوان اصلی مصون از هر تغییر و حتی انتقاد پذیرفته می شود. این اصل در کشور فرانسه میتواند پرچم آن باشد، در انگلستان ملکه باشد و... در کشور ما هم رهبری این اصل پذیرفته شده است. حالا اگر کسی بگه آقا این تأیید رو نسل های پیشین دادن، ما چه گناهی کردیم؟ جواب اون عده رو میشه در میزان مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری،مجلس شورای اسلامی و دیگر موارد دونست. به همین علته که میزان مشارکت مردم در انتخابات در تمام دنیا، حتی در آمریکا خیلی مهم است. که میبینیم افتخار اوباما این است که در زمان انتخاب او بیشترین مشارکت مردم صورت گرفته. با این توضیحات مسأله دیگه ای دارید؟!
22 بهمن را رفراندوم می دانید. در یک رفراندوم مخالفین حق اظهار نظر دارند و تعداد آرای آنها کاملا معلوم بوده و اعلام می شود. در رفراندوم 22 بهمن شما چگونه تعداد مخالفین را محاسبه می کنید؟


فکر می کنید تعذاد مخالفان از کل جمعیت منهای راه پیمایی کنندگان بیش تر است؟!
۲۲ اسفند ۸۹ ، ۲۰:۱۲ علیرضا ساعی
عزیزان امروز همه مقصریم
اون مسولینی که چشما رو بستن و میگن مشکل نداریم
و این طرز تفکر اشغال که منتقدان دولت دوشمنان خاک و ناموس و تمامیت ارضی و ولات فقیه اند و اینکه امروز هنوز به این باور نرسیدیم که در کنار انتقاد سازنده باید صعه صدر داش وضع همینه

بحث کتاب خونیه میایم بهم فش میدیم
با شما ام شمایی که اسید علی قبول نداری.
اقا که حرف بدی نزده فرموده کتاب خوانی در بستر جامعه جریان پیدا کنه.
بعد شما بدون اینکه حرف بگیری فش میکشی به اعتقاد دیگران.
خیلی منطقی دلایلمون بگیم

یاعلی
با معیار شما برای شمارش مخالفین، دو طرف خود را برنده رفراندوم اعلام می کنند. به نظر من جمعیت راهپیمایی 22 بهمن امسال و یا پارسال در سراسر کشور به 10 میلیون نفر هم نمی رسد. حتی اگر جمعیت را دو یا حتی سه برابر تخمین من هم بگیریم شما بازنده اید و باید مملکت را به اهلش واگذارید. بنابراین شمارش افراد در خیابان و سپس غایبین در خیابان، معیار خوبی برای تشخیص وزن هر گرایش فکری نیست. لطفا یکبار رفراندوم برگزار کنید. البته همه می دانیم که کیهان جمعیت راه پیمایی 22 بهمن را 50 میلیون در سراسر ایران اعلام می کند. کیهان همانی است که جمعیت تشییع کنندگان منتظری را 5000 نفر اعلام کرد! والعاقبته للمتقین.

و العاقبه لالمتقین ... پس از چه چیز ناراحتی دارید؟
مشک رنج های انقلاب را به دندان کشیده ایم و دست وپا داده ایم اما رهایش نکرده ایمو نمی کنیم و نخواهیم کرد و تا آخرین قطره ی خون پاسداری از اماممان را رها نخواهیم کردو به درایت و آگاهی ایشان ایمان راسخ داریم.
سلامتی امام خامنه ای صلوات
به رفراندوم:
یک:کجای دنیا عادت است که هر چند سال یکبار برای حجیت یک نظام رفراندوم برگزار کنند؟
دو:جدای از این رفراندوم زمانی برگزار میشود که مردمی برای کشوری انقلابی کنند و بعد برای حجیت آن نظام رفراندومی که آن را مشروعیت بخشد.
شما لطفا بی زمحت اول انقلاب سبزتان را به ثمر بنشانید
بعد ما در خدمتتان هستیم!
ممنون از ایده هات و پستی که نوشتی.

آن کتاب (من و کتاب) را هم حتما تهیه میکنم. من فقط با یک قضیه ای مشکل دارم! بر عکس تو اصلا و ابدا دوست ندارم توی خونه کتاب نگه دارم. برای همین یک لیستی از کتاب هام درست میکنم و میدمش به یه نفر (بعد اینکه خودنمدش) و بعد به اون میگم تموم که شد بده نفر بعدی و ...

یا اینکه اهدایش میکنم به یک کتابخانه. به هر حال با داشتن کتابخانه در منزل خیلی راحت نیستم!
واقعا لذت بردم.هم از فراگیر کردن فرهنگ کتاب خوانی در خانوادتان و هم ایده پول دادن به برادرتان در عوض کتاب خواندن.جالب بود.موافقم.این نوع زندگی واقعا لذت دارد.
۲۳ اسفند ۸۹ ، ۲۳:۲۴ برداشت اولیه
سلام
کلا حال کردم با این پست جدیدت
اخوی سر به راهی داری ما هم برای آنکه برادر را کتاب خوان کنیم در هر فصل کتاب 1000تومان گذاشته که پس از آنکه هر فصل را خواند آن را بردار اما امان از دست او که پول را برداشت و کتاب را نخواند!
۲۳ اسفند ۸۹ ، ۲۳:۲۷ برداشت اولیه
راستی روایتی از پخش فیلم یزدان تفنگ ندارد در دانشگاه شهید باهنر کرمانghalamesarkesh.blogfa.com
کاش منم یه داداش مسه شما داشتم که کتاب می خوندم بهم پول میداد چون این روزا تنها کاری که حوصلم میشه کتاب خوندن و فیلم نگا کردنه!
+++++++++++++++++++
از دوستانتان سپاس گزارم که راجع به نظرم نظر دادن
از خودم بدم اومد . یه بچه ای به مامانم گفته این موزه رو زمین افتاده بوده معلوم نیس مال کیه من بخورمش اشکال داره؟ اگه من برش نمی داشتم زیر پا له می شد ...

این همونی بود که چن وقت پیش مامانش زنگ زده بود به مامانم ببینه واسه یه آزمونی ثبت نام کنه یا نه مامانم هم گفت نه نمیخاد (چون اون پسره در حدی نبوده که قبول شه) بعد من کلی دعواش کردم که بعدنا اگه با خودش بگه من اگه امتحان می دادم قبول می شدم همه ی تقصیرا میافته گردن تو بذار شانسشو امتحان کنه و ... مامانم گفت من مطمئنم قبول نمیشه منم گفتم مگه حالا 10 تومن چیه؟ آخر مامانم زنگ زد بهشون گفت ثبت نام کنن ... نمی دونستم ممکنه یه موزی که کف زمین افتاده ... لابد چقد این 10 تومنه واسه اونا سخت بوده . خاک بر سر من که شعورم به هیچی نمی رسه ...

خیلی دلم گرفت ... دلم سوخت ... دلم میخاد آب بشم برم تو زمین ولی این چیزا رو نبینم . نبینم که تو خونه ی ما یه موز می مونه سیاه میشه کسی نگاش نمی کنه ولی یه بچه ای ...

این قسمتی از اخرین پست وبلاگم بود که الان حذفش کردم
حالا به نظر شما واقعا من بی رحم و سنگدل و ... هستم؟
سلام

حاشیه : چه جالب ! فقط برادرا برای کتاب خوندن پول میگیرن

داماد محترم خواستن اون یکی قفسه کتاب رو هم بندازن دور من التماس دعا دارم .

ایده تون برای اسم نوشتن هم خوب بود .

بااحترام
این مراجع ضمیر مبهم
یعنی کسی نفهمد که منظورم آقای شمقدری است؟؟؟
پیرو اینکه یه یه سوزن به خودت بزن و ...؟...
۲۴ اسفند ۸۹ ، ۲۳:۳۶ ستاره حضرت ماه
چرا میگوییم ولایت مطلقه فقیه ؟
خیلی ممنون از ایده ها. واقعا جالب بود و بهم انگیزه مطالعه داد.
به نام خدا

سلام. عیدوتون مبارک باشه به امید خدا

با احترام دعوتید به دوسوی هنر

اگه دوست دارید توی معمای بهاری ما شرکت کنید حتما سربزنید.

منتظرحضور سبز و بهاری شما هستیم.

با تشکر مدیریت پخش

پاینده باشید

یا حق
بیشتر از نوشته ات ، پاسخت را حظ کردم :
"و العاقبه لالمتقین ... پس از چه چیز ناراحتی دارید؟"
به نام خالق زیبایی ها
سلام دوست گرامی. گروه عمارها در نظر دارد تمامی فعالیت های وبلاگ نویسان
ارزشی را جمع آوری نماید تا مرکزی گردد برای معرفی استعداد ها یی مانند شما
لذا از شما درخواست می گردد تا مقلات ، عکس ها،خبرها،پوسترها،کلیپ ها و.....
را که در وبلاگ خود قرار می دهید به ما اطلاع دهید تا ما آن ها را منعکس نماییم.
لوگوی ما را نیز در وبلاگ خود قرار دهید تا دوستان شما از مطالب سایر وبلاگ نویسان
بهره مند شوند.
با آرزوی بهترین ها برای شما
عمار ها......
www.ammarha.iul.ir
ببخشید هان ولی اسم بیشتر کتابهایی رو که میارید اینجا نیست نمایشگاه هم که می زنن پیدا نمیشه
موفق و پیروز باشید
سلام آقا نیر هدی خسته نباشید
عذر می خوام این کتاب ها فقط داستان ورمان است یا آثاری همچون آثار علامه عسگری و یا حاج شیخ جعفر شوشتری منبع درامد برادرتان نیز میباشد؟
در ضمن داستانم خوب بود؟
فعلا خداحافظ
صدرالدین.اول نظری

برادر دوازده ساله ی ما را چه به خواندن روضه های مکشوف شیخ جعفر؟!!!
انسان تعجب می کنه!!!
۲۸ اسفند ۸۹ ، ۲۰:۱۰ آنتی رفراندوم
سوال: تعداد مخالفین 22 بهمن پارسال همانهایی نبودند که در "گوشه ای "شعار میدادند:
"نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران؟"

حتما شما پارسال اینگونه محاسبه نموده بودید!
بش سلام برسون بگو چرا نمیاد وبش رو اپ کنه؟
مگر شیخ جعفر و علامه عسگری تنها روضه مکشوف نوشته اند؟
آیا نمی توان 12 ساله ها را مرید امیرالمونین وسیدالشهدا ساخت؟
آیا مانعی است برای بیان تحریف ها و بدعت هایی که در زمان خلفای سگانه (بخوانید:saganeh)در دین و سنت و قرآن نهاده شد؟
مگر حضرت امیر المونین نفرمودند که «دل نوجوان همچون مزرعه ای است که هر چه بپذیرد به آن عادت می کند»؟
شما که زاهدان رفته اید تبلیغات ضد شیعی را ندید؟شیعه کش هارا ندید؟
البته صلاح مملکت خویش خسروان دانند..
دوستانی که از این وبلاگ بازدید می کنند نظر دهند
در ضمن آقای نیر هدی داستانه خوب بود؟
صدرالدین . اول نظری

بنده مقیم کوی آن حکیمی هستم که فرمود:" هر کس به اختلاف شیعه و سنی دامن بزند، خطا کرده، چه شیعه باشد چه سنی" !
این را نوشتم که با عرض شرمندگی، اعلام بیزاری کنم از کلامتان!!!
داستان را خواندم. راستش خیلی بلد نیستم نقد بنویسم!
قطعا می شود و باید، نوجوان 12 ساله را مرید امیر الومنین و سیدالشهدا کرد، اما بعید می دانم راهش خواندن مقتل باشد.
و اصلا مگر نوجوان 12 ساله ی ما با شریعت آشناییکافی دارد که بخواهیم انحرافاتش را نشانش دهیم!
به نظر همان داستان راستان شهیدِعزیز مطهری برای این کار بهتر است!
البته می بخشایید ان شا الله
سلام
ببینم از روح اله سلیمانی خبری دارین ؟
کجاس ؟
مرده ؟
زنده؟
چرا نمیاد ؟ وعده بعد کنکور رو داده بود الان که کنکور هم تموم شد
کجاس؟
حتما به این کامنت جواب بده میام میبینم
دلمون شورش رو میزنه
چرا پیداش نی؟

با عرض سلام.
با ایشان اردو جنوب بودیم تا دیروز، حالش از من بهتر بود!
سلام
جالب بود. منظورم یزدان تفنگ ندارده.
یه توصیه : زیاد رمان نخون عزیز. چندان فایده نداره. واقع بینی آدم رو کور میکنه. البته منظورم نفی کلی نیست چون خودم هم گاهی شیطون گولم میزه و به سراغ رمان میرم.

خوب است این توصیه را به رهبر معظم انقلاب هم بکنید، چرا که بنده تقریبا یک چهارم ایشان هم رمان نخوانده ام!
کجایی برادر؟
درگیر خرید رخت و لباس شب عید؟
یا به فکر عیدی‌های بزرگتر‌ها؟!

یادمان باشد؛
امروز راه کربلا از منامه می‌گذرد.
مردم اندر دیدن فهم درست.
من و کتاب رو حدود دو سال قبل خوندم و بعضی از کتاب های مورد توصیه آقا رو بنده هم خونده ام. اما توصیه های ایشون منحصر در کتابهای رمان نیست.
البته ببخشید تند گفتم در هر صورت عزیزی. مهم نیست.
سلام!
پست خوبی بود اما به نظرم یک چیزهایی را خوبتر است که در مرامتان وارد کنید!
آن دوست عزیزتان که اتفاقا غریب به اتفاق ما میشناسیمشان احتمالا از این نوشته ناراحت نشدند؟ من همیشه از این آدم ضایع کن بودن برادرانم احساس بدی پیدا میکنم، خوب بود به جای نوشتن این مطلب و چسباندن چیزی به کسی که ما همه میشناسیم طور دیگری مطلب را میگفتید، آقای ش احتمالا در زمانی که هم سن و سال بنده و شما بوده اند مطالعات کافی داشته اند و این که فعلا مشغله شان رمان خوانی و رمان خری نیست دلیلی بر کتابخوان نبودن ایشان نیست! و اینکه آدم از بن کتاب کسی استفاده کند و آخرش هم تیکه بیندازد به نظرم شایسته ی مومن نیست! حالا بگذریم از این که طرف باجنبه است یا بی جنبه... بگذریم...
اسمتان را میتونید بدهید مهر کنند! من و برادرم هر دو مهرهایی داریم: «کتابخانه ی شخصی فلانی لطفا پس از مطالعه بازگردانده شود!» اینطوری وقتتان هم کمتر گرفته میشود!
در نهایت پیشنهاد میکنم برای برادر 12 ساله تان هم به طور نامحسوس سیری در نظر بگیرید که وقتی به سن شما رسید از مطالعاتش استفاده های بهینه هم بکند مثلا همان داستان راستان برای شروع یک سیر کودکانه ی مثبت خیلی عالیست! فکر کنم درباره ی کتابهای خوب میتوانید با آقای ف هم مشورت کنید!
در پناه حق
یا علی
ببین به روح اله سلیمانی بگو بیاد وبش رو اپ کنه
افرین
گفتم که "صلاح مملکت خویش خسروان دانند"
۰۸ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۱۲ یک فنجان فکر
با سلام
لینک شدید
۰۹ فروردين ۹۰ ، ۰۳:۰۲ یک فنجان فکر
با " مردم لیبی به هوش باشند " به روزم
سلام اولین باره که به وبلاگتون اومدم . اولین باری که شما رو شناختم با " بود " ! اونموقع چقدر خوشم اومد از اینکه جند تا جوون بالاخره پیدا شد که با ادبیات انقلاب و با شجاعت حرف می زد ! و چقدر ازتون عصبانی شدم که بماند برای چه ! هنوز وقت نکردم مطالبتون رو بخونم . اما کم کم شروع میکنم . من هم امروز چهارمین وبلاگم رو با یه رویکرد جدید ثبت کردم ( راستی الان دارم برنامه راز رو با حضور شما که الان دانلود کردم باز نگری !!! می کنم ) امیدوارم هر کدوم از ماها در زمینه ای که فعالیت می کنیم موفق باشیم و بتیونیم به جایگاهی برسیم که عمرمون همه رو در راه خدا و مکتب و اعتقادمون صرف کردیم . با تشکر ( لینک شدید )

منظورتان را از "بود"! متوجه نشدم، در واقع نفهمیدم کجا با ادبیات انقلاب حرف زدم که شما پسندیدید.
حال چرا از دستم ناراحت شدید؟
۱۳ فروردين ۹۰ ، ۱۳:۴۰ تازه‌کار تازه‌وارد
سلام علیکم و رحمة الله
چقدر حال کردم با این روحیه کتابخوانی‌تان و چقدر حسرت خوردم!
واقعا این فرهنگ‌سازی که توی منزل کردید تحسین‌برانگیزه و تامل‌برانگیز. باید فکر کنیم ببینیم چطور میشه همین کارو با جامعه کرد. البته بیشتر از همه مسئولین باید به فکر باشن. برام جالبه بدونم خواهرتون چه طوری کتابخون شدن؟!! در دسترس بودن کتابهای جذاب کافیه؟ فقط رمان می‌خونند؟ راستش من مدتیه می‌خوام برادرم رو کتابخون کنم. اگه میشه راهنمایی کنید. اون 26سالشه و بیشتر پای رایانه‌ و اینترنته.
سلام
جین وبستر میدانید که یهودیست دیگر؟راستی چقدر خوب است که کتاب را میخوانیم یاد بگیریم نقدش هم بکنیم
آخر خیلی ها فقط کتاب میخوانند بعضی ها هم بعد از اینکه کتاب خواندند بی توجه به سمت و سوی محتوا تحت تاثیر ان قرار میگیرند!!!باید حواسمان را جمع کنیم
کتاب خواندن خیلی خوب است و خوبتر از آن تحلیل محتوای آن
بابا لنگ دراز و صد سال تنهایی و بقیه کتابها که فرمودید لابه لای سطور زیبا و هیجان انگیزش ....نمیدانم تحلیل را به خود خواننده وا میگذارم
در ضمن من سیزده ساله بودم که کتاب فلسفه هگل را خواندم
مواظب باشید این سن بسیار تاثیر پذیر است ها !!!


فرمایش شما کاملا صحیح است.
اگر کامنتِ بالا صحیح هست..چه بخوانیم پس..؟!!؟
حالا دیگر همه می دانند که

"مهدیه" اسم مکان است و "فاطمیه" اسم زمان...

اما

روزی خواهد آمد

که

مهدیه اسم "زمان" باشد

و فاطمیه اسم "مکان"...!







پ.ن:

"......مولای متی ننتفعُ مِن عذبِ مائک.. فقد طال الصّدی..."
ریحانه النبی


وقتی دلش تنگ می شد...

می آمدُ

تو را می بویید.

پ.ن: فَکلما إشتَقتُ إلی رائحَة الجنة شَمَمتُ رائحةَ إبنَتی فاطِمَة (بیت الاحزان.ص.۲۵)
اگر دیدید مزاحمم ، سریعا بگویید .

یا کلا بازخوردی و .. بدهید ، لطفا .

باز هم درخواستم این است که این نوشته ها را وقف عام کنید، بگذارید همه بتوانند ببینند.
به کیمیا:به قول رضا امیر خانی قرار نیست با خواندن یک کتاب کسی کافر بشود یا از عقایدش برگردد به خصوص طیف دانشجو(تازه من اولین بار بابا لنگ درازو 11 سالگی خوندم)
به آقا سید طه:دشمن عزیزشم(جین وبستر) بد نیست البته بابا لنگ دراز یه چیز دیگه اس!
فعلا که به قحطی نوشته ی خوب خورده ام !
خداییش نامردی ست اگر برایمان یک لیست ننویسید از کتاب های پیشنهادی تان ....
نمایشگاه کتاب در پیش است !

منتظر لیست پیشنهادی می مانیم!

می نویسید؟
یعنی اگر برای این کامنت کتاب های پیشنهادی هم نامهربانی کنم (!!) جواب می دهید؟؟

گفتم که ، خودتان این مدل را بیشتر می پسندید !

اما در هر صورت ، به قول خودتان ، اگر خاطرتان را مکدر کردم مرا ببخشایید ! (جدی بود )

علی یارتان.


اگر قابل باشیم، پیشنهاد خواهیم کرد!

حنما قابل بودید که سوال کردم!!!!
اما از آنجا که برای نمایشگاه رفتن هم عجله دارم لطفا تا فردا پیشنهاداتتان را بدهید !!

پیشاپیش ممنون ! خیلی ممنون !
به این نتیجه رسیدید که قابل نیستید؟؟؟؟!!!؟؟
هنوز هم وقت هست.....
۰۹ مرداد ۹۰ ، ۰۴:۱۱ محمد حسین . م
وقتی که نمایشگاه بود ، هیچ پیشنهادی ندادید و لابد خودتان را قابل ندانستید !!!

حالا که تمام شده نمایش‌گاه ...کلیپ می گذارید و روایت فتح را معرفی می کنید...خب بگویید الان از کجا برویم کتاب های انتشارات روایت فتح را پیدا کنیم ؟!؟

چه می شد همان موقع که بساط کتاب خریدنمان پهن بود و بودجه مهیا و تخفیف و ....توصیه می کردید این کتاب ها را ؟؟؟؟

الآن هم می توانی از نشر معارف که فروشگاهش زیر پل کالج است همه ی این کتاب ها را تهیه بفرمایید!
۱۱ مرداد ۹۰ ، ۰۳:۲۰ محمد حسین . م
با تشکّر .

احیاناً نمایشگاه قرآن نمی آیند این انتشارات ؟

(می دانم بی ربط است...اما پرسیدن بهتر از ندانستن است ! )

بعید می دانم.
فروشگاهش زیر پل کالج خیلی با حال است. خودش یک تفریح خوب فرهنگی است.
سلام
خیلی خوب بود
موفق باشی
لینکت رو استفاده میکنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی