کهف

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
يكشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۰، ۰۱:۳۹ ب.ظ

آه های نیمه شب


خدایا! تو میدانی آن حرف ها که بر ایشان سکوت می کنم، بسیار بیش تر است از آن ها که فریاد می کنمشان.

و تو می دانی فریاد کشیدنِ مدام، حنجره را درد می آورد و سکوت سینه را می آزارد؛ که تیزی سخنان فروخورده لاجرم بر سینه فرو می رود ...

و تو می دانی من با دردِ دل و خون جگر مألوف ترم تا خشی بر حنجره ای ...

... و رویه هنوز همان است که بود ...

                    ... آه های نیمه شب ...

                                      وقتی همه خواب اند.

۹۰/۰۳/۰۸
سید طه رضا نیرهدی

نظرات  (۴۷)

... آه های نیمه شب ...

وقتی همه خواب اند...
خدا صبر دهد به شما
و به همه ان شا الله
۰۹ خرداد ۹۰ ، ۲۱:۳۴ فاطمه هادی
یاراحم العبرات/ صبحی گره از زمانه وا خواهد شد/راز شب تار برملا خواهد شد/در راه عزیزی است که با آمدنش/ هر قطب نما قبله نما خواهد شد.
آه های نیمه شب...
دردهای نیمه شب...
اشک های نیمه شب...
۱۰ خرداد ۹۰ ، ۰۰:۱۹ درک متقابل 2
دوست عزیزم، درک متقابل

یکبار نیز در سخنم گفتم جوابم به دو سوال نخست مانند جواب شماست و شباهتمان آنقدر زیاد است که نیازی به گفتن اختلاف هایمان در آن 2 سوال نیست.

اما سوال سوم را نمیفهمم هنوز. چه چیزی محدود کننده ی آزادی باید باشد؟

اولا کدام نماینده لیاقت دارد قانون محدود کننده ی آزادی را بنویسد؟! ثانیا با آن قاعده ای که فرمودید : (آزادی هر کس نباید آزادی کس دیگری را محدود کند) چگونه میشود قانون وضع کرد؟

در واقع سوال سوم می گوید چه چیز حق دارد آزادی را محدود کند. من میگویم خدا.
لطفا به نظرات پست قبلی مراجعه نمایید.
آه های نیمه شب وقتی همه (به جز زندانیان بی گناهی که فقط و فقط به جرم حق گویی و حق طلبی در چنگال مسلمان نمایان اسیرند و زیر مشت و لگد آنها وشکنجه ها به گناه ناکرده اعتراف می کنند) خوابند. وقتی همه(به جز فرزندان زندانیانی که پدر یا مادرشان به خاطر گناه ناکرده اسیر حکومت به اصطلاح اسلامی هستند) خوابند. و بالاخره وقتی همه ( به جز...) خوابند طه رضا هم در خواب از این دنده به آن دنده می شود و احساس می کند زیادی خوابیده و می گوید آه.
راستی از مرتضوی چه خبر؟به خاطر ماجرای کهریزک که ناخواسته علم شد گند کارهای ایشون در اومد (هر چند که به دلایل قبلا گفته شده شما نه دیدید و نه خوندید و نه فهمیدید ) و ایشون مجبور به ترک پستشون شدند و صد البته پست بهتری در دولت دهم گرفتند .
قابل توجه طه رضا,امثال مرتضوی و شریعتمداری از جمله کسانی هستند که از ساندیس خوری شروع کردند.
آه های نیمه شب ...
ناله های بی صدای نیمه شب ..

والله همان هاست که باقی می ماند و می سازد و می سوزاند و آرامش می دهد.

یا حق
۱۰ خرداد ۹۰ ، ۲۰:۱۹ سید صادق رضوی
سلام،
بیایید منطقی باشیم! ،
همون طور که کاملا واضح است اکثر کسانی که به وبلاگ شما می آیند و کامنت های اعتراضی برای شما می گذارند اکثرا افرادی هستند که کورکورانه از جریان های ضد انقلاب و ضد اسلام حمایت می کنند با منطقی ضعیف و اخبار و اطلاعاتی اشتباه...
حق می دهم که شما بخواهید جواب تهمت هایشان را بدهید و از عقاید سیاسی تان دفاع کنید و البته از کثرت این کامنت ها شکایت داشته باشید به درگاهِ خدا و ...

اما بیایید منطقی باشیم!
دفاع یک طرفه و حمایت با چشمان بسته از هیچ جریان سیاسی ای درست نیست! از روی عقل و منطق نیست!
چرا گاهی اوقات شما نیز قبول نمی کنید این حکومتِ اسلامی با وجود یدک کشیدن نامِ اسلامِ مقدس ، به دور از خطا و اشتباه نیست؟؟ این اسلام است که دین کامل و جهان شمول است اما این اصلا و ابدا به این معنا نیست که حکومت ایران فقط به خاطر شعار ها و آرمان های اسلامی اش (و با اعمال و رفتاری بعضاً بر خلاف آرمان هایش!) حکومت بدون نقص باشد و به قول شما بهترین حکومت در جهان که هیچ ظلمی در آن رخ نمی دهد !!!
قبول ، حکوت فعلی برای یک مسلمان برای حفظ دینش واقعاً خــوب است اما مسلم است که آرمانی نیست! مسلم است که بدون اشتباه نیست ...اصلا چه بسا که اشتباه های بسیار بزرگی هم هست !!

و اما..
من در این بحث های قسمت نظرات وبلاگتان تنها شاهد طرفداری کورکورانه بازدید کنندگان از هر حکومتی غیر از ایران هستم ، و متاسفانه شاهد دفاع چشم بسته ی شما از حکومت ایران و با نادیده گرفتن نقایص آشکار آن هستم!

چرا واقع بین نیستیم؟؟

این نظام بدون ایراد نیست، قبول. من هم حرفی ندارم.
اما این نظام با همه ی نقص هایش بهترین حکومت دنیا است با اختلاف بسیار زیاد نسبت به سایر رقبا.
این را هم قبول دارم!
بهترین حکومت دنیا است ...

موافقتم سید
جناب آقای سید صادق رضوی
بسیاری از ما ایرنیان انسان های متعصبی هستیم که علیرغم ادعای آزاد منشی، انتقاد پذیری و حق جویی، در عمل شهامت پذیرش واقعیت ها را نداریم و این ربطی به تفکرات سیاسی افراد ندارد. اکثر افراد با دیدگاه های فکری و سیاسی حتی متضاد، دراین خصوصیات با هم مشترکند. در ضمن خیلی از ماها نمی توانیم بپذیریم که در یک نزاع ممکن است دو طرف در اشتباه باشند و یا دو طرف باطل باشند.
حال این موضوع وقتی به تحلیل رفتار افرادی مثل این برادر عزیز ما جناب طه رضا می رسد به این تبدیل می شود که این حکومت را با فاصله زیاد بهتر از بقیه حکومت ها بداند. خدا وکیلی شما فقط آقای احمدی نژاد و رفتارش و حواریونش را بررسی کنید. آیا به فساد پی نمی برید؟ به کل اتفاقاتی که در این سه ساله از طرف اطلاعات بر سر مخالفین آمده است نگاه کنید، با رفتار اسلامی چه شباهتی دارد؟ روزهای انفرادی کل زندانیان سیاسی و غیر سیاسی عمر 32 ساله جمهوری اسلامی را همراه با این کلام آقای خامنه ای که انفرادی بدترین شکنجه است در کنار هم بگذارید تا وضعیت بهترین نظام دنیا را دریابید و در این بررسی فرض کنید همه زندانیان ملحد و ظالم و کافر و براندازند و یادتان باشد که به قول آقای جوادی آملی ظلم به کافر و ملحد هم حرام است. دوستانی چون طه رضا آنچنا تعلق خاطر و تعصبی به نظام و ولی فقیه در راس آن دارند که عیب آن را نیز گاهی حسن می بینند و غصه می خوردند که چرا باتوم بدست این نظام نیستند. شما که به نظر می رسد جزو علاقمندان بدون تعصب به نظام هستید، امثال ایشان را امر به معروف کنید.

ظلم آن جا است که عدل نباشد و عدل یعنی هر چیز در جای خود و جای هر چیز را خدا معین کرده و نه من و شما!
و ای کاش بنده و شما کمی فلسفه و منطق می خواندیم، تا بفهمیم اثبات شیی،نفی غیر نمی کند و بهترین دانستن حکومتی، به معنای بی عیب دانستن آن نیست!
اما دریغ که مطالعه نمی کنیم و فقط حرف می زنیم، آن هم به میزان خیلی زیاد!!!
به آقای سید صادق رضوی
اگه منبع خبری شما که اطلاعات درست می دهد رسانه میلی جمهوری ولایت فقیه شماست پس بگذارید ما در گمراهی بمانیم.منبع اطلاعاتی من اکثرا بر مبنای مشاهدات وبر اساس گردش آزاداطلاعات جهانی است که به سختی و خون دل و کتک وتهدید به دست میارم ونه ضد انقلاب و نه اسلام هستم. البته من به اسلام امثال صاحب این وبلاگ کافرم. من پیروی اسلام مروج عدالت و آزاذی وراستی و درستی هستم نه اسلامی که بر مبنای زر و زور و تزویر برر مردم تحمیل کردند.مردم الان بهتر دینشان را حفظ میکنند؟اینم از اون حرفاست که مرغ پخته را به خنده وامیدارد!لااقل شما جواب این سوال مرا بدهید که نسبت رفتاراین حکومت و اعوان وانصارش مثل صاحب این وبلاگ با رفتار امیرالمومنین در مقابل ابن ملجم و عمر وعاص وخلخال وزن یهود و...چیست؟آیا این حکومت بر مبنای دین وشریعت است یا فقط اسم دین را یدک می کشد ودین ملعبه ای است در دست این حکومت؟در ضمن اینکه جنابعالی فرموده اید اقای طه رضا از دست ما شکایت به درگاه الهی میبرد مرا یاد جمله اقای هاشمی انداخت که در سال 84 شکایت خود را از شورای نگهبان به خدا برذ!عجب قیاس مع الفارقی!فکر کنم واسه آقای طه یه جورایی کسر شان باشه که با سران فتنه مفایسه بشه.به هرحال اون مقتداش کس دیگه است و به کمتر از احمدی نژاذ (اونم قبل از انحرافات اخیرش)رضایت نمیده!در ضمن چون اقای طه خوذش اعتراف کرده از ساندیس خوراست و محبت زیادی هم به من گفته احمقی که باهاش بحث میکنی من دیگر کامنتی خطاب به اقای طه نمینویسم وبا سایر دوستان بحث میکنم .
راستی این پیت اخر آقا طه فوق العادست. قافیه چو تنگ آید.........احتمالا نیمه شب آه میکشد اونم موقعی که همه خوابند!
شما خیلی باهوشی. اون بغل وبلاگت رو آدم می بینه به خضوع و فروتنی شما پی می بره. احسنت.
۱۱ خرداد ۹۰ ، ۰۹:۱۹ درک متقابل
قسمت اول: دیشب از معدود شب هایی بود که من در نیمه های آن آه کشیدم و در انتها خواهم گفت چرا. دیشب بیدار بودم و در لحظاتی که استراحت می کردم به آخرین کامنت خودم روی این وبلاگ و نیز سیر وبلاگ خون شدن خودم و کامنت هایی که در وبلاگ ها می بینم فکر کردم. من بعد از فیلم یزدان تفنگ ندارد و با سر زدن به این وبلاگ، وارد دنیای مجازی وبلاگ ها شدم. الان که فکر می کنم می بینم خیلی از افرادی مثل من که تمایز فکری آشکاری با نویسندگان وبلاگ هایی مثل این وبلاگ داریم، عقده های نداشتن فضایی برای حرف زدن را اینجا خالی می کنیم و بدلیل خودسانسوری که در جامعه و محل کار بدلیل ترس از دستگیری و از دست دادن شغل و ... داریم، تلافی همه رو سر نویسندگان این نوع وبلاگ ها در می آریم. باید اعتراف کنم در بسیاری از موارد حق و انصاف و ادب و مروت را زیر پا می گذاریم. وقتی یاد کامنت ها و پاسخ های افرادی که خود را سبز می دانند می افتم، می بینیم ادبیات اکثر اونها برای آدمی مثل من قابل دفاع نیست. فکر می کنم گاهی حتی نوشته های خودم رو که از روی عصبانیت نوشتم قابل دفاع نمی دونم. ما وقتی روی یک وبلاگ می آییم، اونجا میهمان هستیم و اگر صاحب این وبلاگ مدافع نظام است، ما حق نداریم همه دلخوری هایمان از نظام را در قالب مطالب بعضا بی ربط به نوشته های اون وبلاگ، نثار صاحب وبلاگ کنیم. بدتر وقتی است که شروع به تحلیل های روانشناسانه از شخصیت وبلاگ نویس بکنیم یا براش پیش بینی کنیم یا هر چه فحش و ناسزا بلدیم ردیف کنیم. باید اعتراف کنیم که ما آداب حضور مجازی را بلد نیستسم همانطور که آداب خیلی چیزای دیگر را هم بلد نیستیم. باید بگویم که ما حتی در محیط مجازی قدرت تحمل همدیگرو و خصوصا مخالفین رو ندارم. و وقتی پاسخ های طه رضا را در جواب کامنت ها مرور می کنم می بینم که انصافا اون نمره بهتری از ما کامنت نویس ها می گیره و اونوقت بیشتر دلم میگیره که چرا بعضی ها خواسته یا ناخواسته به جای بحث و استدلال، فحاشی می کنند و می خواهند صاحب وبلاگ رو تخریب کنند.
۱۱ خرداد ۹۰ ، ۰۹:۲۱ درک متقابل
قسمت دوم و پایانی:
تکرار می کنم که در یک تقسیم بندی فکری و سیاسی، من و طه رضا قطعا در یک دسته جا نمی گیریم، ولی طه رضا را از اون مخالفینی می بینم که می شه بهش افتخار کرد. نیمه های شب یاد این اصطلاح افتخار به مخالف افتادم برای اینکه خبری در مورد یکی از این مخالفین قابل افتخار نظام رو امشب دیدم. روزی روی یکی از این وبلاگ های دوستانی بسیجی و ولایی، دیدم نوشته بود کاش جمهوری اسلامی مخالفینی داشت که می شد بهشون افتخار کرد و نیمه های شب بود که من آه می کشیدم چرا که به نظرم جمهوری اسلامی یکی از سالم ترین، ثابت قدم ترین و افتخار آمیزترین مخالفینش را از دست داد. از طه رضا عذر می خواهم اگه از فضای وبلاگش برای نام بردن از اون استفاده می کنم. احتمال می دم در این مورد خیلی با من مخالف نباشه. آری عزت االه سحابی به دیار باقی شتافت. کاش می شد در مراسم تشییع او شرکت می کردم.
۱۱ خرداد ۹۰ ، ۰۹:۳۷ درک متقابل
بعد از نام این وبلاگ نوشته شده است:
اگرازاین‌وبلاگ‌لذّت‌می‌برید‌که‌می‌دانم‌می‌برید،‌آن‌رابه‌دوستانتان‌معرفی‌کنید‌که‌می‌دانم‌نمی‌کنید


من هیچگاه مفهوم نیمه اول جمله بالا را نمی فهمیدم. یعنی نه اینکه معنی لغوی آن را، بلکه نمی فهمیدم که نویسنده وبلاگ چگونه می تواند با قاطعیت در مورد خواننده وبلاگش نظر دهد. بعد از کامنت آذر و تفکرات دیشب به این نتیجه رسیدم که نویسنده حداقل درمورد یکی از خوانندگان وبلاگش پیش بینی درستی کرده است که می تواند توجیهی هم برای این کامنت نویسی های مکرر من باشد. ولی به او تضمینی برای درست بودن پیش بینی نیمه دوم جمله او نمی دهم.
۱۱ خرداد ۹۰ ، ۱۱:۵۷ نرگس به در متقابل
مسئله اینجاست که فراایرانی نگریستن در دنیای شما تنها سوریه است...
ازتون سوال میکنم: شما که اینقدر آزاد اندیش و به اصطلاح روشنفکر هستید چطور سعی میکنید با تمسخر و کنایه خودتون رو توجیه کنید...؟؟؟ اینکه به تخریب شخصیت رئیس جمهور یا رهبر بپردازید نه من رو قانع کردید نه راه مناسبی برای سفسطه کردن انتخاب کردید.... به هر حال به نظر من بهتره در نگاه جهانی خودتون یه کم فقط یه کم!! تغییر ایجاد کنید بله یه مقدار پایین تر از دید جغرافیایی... اسرائیل فلسطین و اردن!! اگه استاد علی اکبر رائفی پور رو میشناسید شاید بتونیم بهتر با هم بحث کنیم... به نظر من سعی کنید سیدیای سخنرانیشونو تهیه کنید تا با دیگاههای جدیدتری هم آشنا بشید! وگرنه بحث من و شما بیفایده است چون دنیای امروز با مسائلی مهم تر از مسائل داخلی ایران روبروئه که کل شیعیان و البته ایران رو دربر میگیره!!
۱۱ خرداد ۹۰ ، ۱۱:۵۸ نرگس به درک متقابل
ببخشید درک متقابل
۱۱ خرداد ۹۰ ، ۱۳:۲۱ درک متقابل به نرگس
من فکر می کردم طنز می نویسم و هدفم مسخره کردن نبود. باید پیش بینی می کردم مرز طنز و تمسخر تعریف نشده است.
اگر بخواهم جدی پاسخ دهم، به شما باید بگویم که من مفهوم فراایرانی نگریستن را نمی فهمم. صحبت های اکبر رائفی پور را از کجا می توانم تهیه کنم؟
سلام
زیبا نوشتین
حق یارتون
اولین باری بود که خیلی اتفاقی به وبلاگ شما سری زدم...نگاه کلی به مطالبتون راستش ادم رو ترغیب نمی کرد که به محتواها دقیق تر بپردازه...
اما این وسط یه چیزی خیلی توجهم رو جلب کرد! تو ستون سمت چپ که در باره خودتون مطالب نوشتید برام واقعا جالب بود و وجوهی از شخصیت شما رو به نمایش گذاشته که البته با سمت و سوی فکریتون هم مطابقت داره...
نوشتید:
تا به حال بدون این که دست‌گیر شوم با رفقایم زنگ پانصد و چهل خانه را زده‌ و در رفته‌ایم.
با پسر عمه‌هایم بچه‌تر که بودیم، سه تا لامپ پارک را با سنگ شکستیم و متواری شدیم.

می دانید چیست، حتما فکر کرده اید که می توانید با نوشتن این حرفهای به ظاهر تازه جذب مخاطب کنید، اما این دقیقا منعکس کننده بخشی ازشخصیت شماست...نوشتید که لامپ ها را شکسته و در می رفتید...این دقیقا رفتارهای زننده شما را نشان می دهد و تا حدی هم تصویری از فضای کودکی و میزان رشد فکری فضائی را که در ان بودید به دست می دهد.
بیربط نیست که با این پیشینه وارد بسیج شدید، گروهی با خط مشیی که امروز کارکردش جز ازار مردم در خیابان ها نیست، ببه موقعش همه گونه به اموال عمومی در خیابان ضربه می زند و بوئی از شهروندی نبرده و تنها برای به کرسی نشاندن عقاید فسیلش حاضر است باتوم بر سر و دست و سینه زن و مرد و پیر و جوان بزند!

باید انصاف داد که کودکان بسیاری را می تواند مشاهده کرد که در این سنین از روی شر و شور کودکانه دست به اینگونه اقدامات می زدند، اما با افتخار یاد کردن از آن و نوشتن آن در وبلاگ موضوع جدائی است و نشان از مسائل دیگری دارد...

به امید رشد فکری اقشار جامعه...

به امید رشد فکری اقشار جامعه، تا تفاوت یک متن شوخی و یک متن جدی را فهم کنند!
نمی دانم چرا چند روزی است که چند نفری کامنت های بی ربط به متن زیاد می گذارند در این جا!!!
راستی این کامنت گذار بیان نکرد از کجا فهم کرده که بنده بسیجی هستم!
۱۱ خرداد ۹۰ ، ۲۱:۱۵ فرقان به آذر
چقدر شدید خودتونو به در و دیوار میزنید. خیلی آدمهای بزرگ در بچگی شون به شدت شیطون و غیر قابل کنترل بودند بچه وقتی بخواد کاری کنه فکر نمیکنه اون اموال مال پدرشه یا دیگری کارشو میکنه بچگی کردن نشانه تربیت سالمه بچه اگه زیاد هم جلوش گرفته شه عقده ای میشه اون موقع بزرگ که بشه برای نشون دادن خودش هر کاری میکنه میشه نمونه ادمهایی که امروزه در کوچه خیابان زیاد دیده میشن. من نمیدونم در فضای فکری شما بچه به جای شیطنت چیکار میکنه؟؟
یک نصیحت:
اگه میخواید کسی رو بکوبید یه جوری بکوبید که ادم خندش نگیره و اثر عکس نداشته باشه.
۱۱ خرداد ۹۰ ، ۲۱:۴۹ درک متقابل
در مورد نوشته آذر
کسانی که کامنت های مرا در این وبلاگ خوانده باشند می دانند چقدر من و آقای طه رضا متفاوت فکر می کنیم و متفاوت هستیم ولی وظیفه خود می دانم راجع به حرف های آذر نکاتی را بگویم. من هم نوشته های سمت چپ را خوانده ام ولی نه آنها را به شخصیت فعلی ایشان ربط دادم و نه از انها تعبیر بدی کردم. شما اگر حرف های نیک آهنگ کوثر راجع به خودش خوانده باشید از این قبیل حرف ها زیاد دارد. این یک نوع اتوبیوگرافی نوشتن است که نوشتنش هنر می خواهد و گذاشتنش روی وبلاگ شهامت. من طه رضا را ندیده ام ولی آدم جالبی است. کتابخوان است. و حداقل با باز گذاشتن کامنت نویسی نشان داده آدم آزاد اندیش و با ظرفیتی است که این دو صفت را نه تنها در دوستان طرفدار دو آتشه نظام کم می بینیم بلکه در سبزها هم کم می بینیم. برای مثال شما تلوزیون رسا را نگاه کنید همان سیمای ما است فقط رییسش به جای ضرغامی مثلا مزروعی است. من به عنوان یک سبز دو اتشه این را می گویم. سایت جرس را ببینید با جهان نیوز فرقی ندارد. ولی طه رضا کمی با بقیه متفاوت است. با این نوع تحلیل های روانشناسانه لطفا فضا را بهم نزنید. حتما فردا سراغ مادر و پدر و خانواده او هم خواهید رفت. این کارها زشت است، هر که آن را بکند و راجع به هر کس باشد. دوستانی که از نوشته ایشان راجع به ساندیس خوری و باتوم بدستی نتایج عجیب و غریب گرفته و پیش گویی آدمکشی او کرده اند خوب است کمی تامل کنند که سبز معترض هم با این اوصاف در مقابل نظام ممکن است به شیشه شکستن و آتش زدن و بعد ترور بسیجی ها بپردازند مگر جوانان پاکدل مجاهدین خلق سال 60 این کار را نکردند. به جای این نوع تخمه کینه کاشتن به این فکر کنید باتوم بدست گرفتن بسیجی مثل فریاد اعتراض سبز از روی وطن دوستی اوست و به جای پیش گویی آینده و برای جلوگیری از برادر کشی به درک متقابل هم بپردازیم. از طه رضا برای فراهم کردن محیطی که در آن می توان با بحث، دلها را به هم نزدیک کرد تشکر کنیم نه اینکه از این محیط هم برای تولید و تقویت کینه استفاده کرد.
خیلی تمیز و عالی نوشتی درک متقابل ! دستت درد نکنه!
واقعا این جا یه مکان خوب برای بحث کردنه و دست ما بازه برای نظر گذاشتن چون نظرات روی تایید نیست و صاحب وبلاگ هم توی بحث ها شرکت می کنه و ....
فقط یه نکته هست چون ماها اصلا همدیگه رو نمی شناسیم به قول شما خیلی راحت قضاوت می کنیم و اینکه تنها فرد شناس بین ما همین آقای صاحب وبلاگه و از این پستشون هم برمیآد که این چند وقت و اوی همین بحث ها خیلی اذیت شدن...
یه کمی ناجوانمردانه ست این مدل بحث!
یه سری آدم با اسامی مستعار در مقابل یک صاحب وبلاگ با مشخصات کامل و واضح...
قبول دارید؟
۱۱ خرداد ۹۰ ، ۲۲:۴۵ عابر پیاده
خیلی جالبه اوضاع این وبلاگ :))
صاحب وبلاگ از آه نیمه شب حرف میزنه، اینها تو کامنتها با هم فری دیسکاشن دارن :))

آقای صاحب وبلاگ
من پیشنهاد میدم شما یه پست خالی بذار، که مردم بیان حرفاشون رو بزنن!

ناراحت این جماعت ام که جای دیگه ای ندارن اظهارنظر بکنن، تو کامنتهای این وبلاگ با هم صحبت میکنن!!
کاری هم به محتوای وبلاگ ندارن :))
هی دل تنها چیه چشم انتظاری.
آخ که من ازتعریفو تمجیدای الکی حالم بهم می خوره.بابا یکی به من تعریف وبلاگو بگه. اگه قرار باشه من با خوندن پست نتونم کامنت بذارم پس این میشه دفترچه خاطرات فردی پس چه لزومی داره اینترنتی باشه. یا اگر فقط بتونم به به وچه چه بکنم و نتونم انتقاد بکنم چه فایده ای داره؟
تا وقتی که ما مجبور باشیم از اونچه که حقمونه استفاده می کنیم تشکر بکنیم همینه که هست و مملکت اصلاح بشو نیست.
شما ببینید چه خفقانی تو جامعه است که امثال من که نمی تونند حرفشونو بزنند از اینکه یه جا می تونند چارتا کلمه بنویسند فکر میکنند چه خبره.
همینطوری پیش بره برای اینکه تو این مملکت بشه نفس کشید کار از تشکر میگذره و می گند باید جلوی ما سجده کنید. بابا جمع کنید این بساط را.
چرا به کامنت های اخیر ما واکنش نشون نمیدین آقای صاحب وبلاگ؟؟
۱۳ خرداد ۹۰ ، ۰۰:۴۶ درک متقابل 2
درک متقابل، دیگر مرا آدم حساب نمیکنی؟ بحث با بقیه جذاب تر است؟ حداقل یک خداجافظی خشک و خالی با من بکن!
۱۳ خرداد ۹۰ ، ۰۲:۴۷ یه قاچ انار
ازخاک مرابردوبه افلاک رسانید
این است که من معتقدم عشق زمینی است...
یاعلی
۱۳ خرداد ۹۰ ، ۱۳:۳۵ برادرت عطا
پاشو بیا خونه مهمون داریم

عطا
۱۳ خرداد ۹۰ ، ۱۶:۲۷ درک متقابل
همنام شماره 2، اولا آیا مطمئنی که صاحب خانه از کار ما و این بحث های دو نفره راضی است؟
ثانیا وقتی هاله سحابی چنین کشته می شود، به نظر تو ما باید راجع به چه چیزی بحث کنیم؟


مگر چه طور کشته شده آن بنده ی خدا که ان شا الله خدا قرین رحمتش کند؟
اومدم اینجا که بنویسم کجایید چند روزه نیستید آقای صاحب وبلاگ؟؟؟
دیدم مثله اینکه دورادور نظارت دارید و واکنش نشون نمیدید!!!

ببینید خودتون هم اصلا از تعریف و تمجید خوشتون نمیاد و بهشون (کامنت های قبلی) واکنش نشون نمیدین!

انگار خودتون هم دوست دارین یه مدلی اینجا بحث راه بندازین!!!
۱۳ خرداد ۹۰ ، ۱۷:۵۸ درک متقابل
خبری در مورد هاله سحابی عضو جمعیت مادران صلح، قرآن پژوه، زندانی سیاسی و فرزند عزت الله سحابی

http://www.kaleme.com/1390/03/11/klm-59980

خبری در مورد هاله سحابی عضو جمعیت مادران صلح، قرآن پژوه، زندانی سیاسی و فرزند عزت الله سحابی
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=9003110392
۱۳ خرداد ۹۰ ، ۱۸:۱۴ فاطمه هادی
یاعالم الخفیات/ (اسم سایت کافی است برای اینکه بفهمیم چه خبر است )میشود این بحث هارا تمام کنیم فعلا... اماممان دارد میرود دوباره... اماممان به اندازه سن من رفته است... امام عزیز نیستی ببینی جه خون دلها می دهند به کسی که بزرگش کرده ای....نیستی ببینی امام جان.
۱۳ خرداد ۹۰ ، ۲۳:۰۷ درک متقابل
تمام مشکل ما این است که ما به کلمه اشاره می کنیم و شما به فارس نیوز. اما اینکه در مراسم تشییع جنازه درگیری پیش امده و یا نیامده یک واقعیت قابل تحقیق است. اینکه مرگ در اثر ضربه به شکم بوده یا ایست قلبی نیز با کالبد شکافی قابل تحقیق است. حال وقتی نظام به جای اینکه با کالبد شکافی توطئه امریکا و اسراییل و خائنین به وطن را خنثی کند خانواده ایشان را مجبور می کند تا شبانه جنازه هاله را دفن کنند و اجازه هیچگونه مراسمی را برای او و پدرش ندهد، من حرف چه کسی را باور کنم. همانطور که وقتی در کمیته تحقیق در مورد تقلب در انتخابات 88 حاضر نشدند حتی یک نفر، تاکید می کنم یک نفر از نمایندگان موسوی و کروبی در این کمیته باشند من چه فکری باید بکنم. نکته این است در اینگونه موارد نظام از نظر شما بیگناه، به شدت رفتار یک گناه کار را دارد.

برای من وقتی یقینی شد که فرزند خانم سحابی به سایت نهضت آزادی گفت و اگر نه انصافا جای سوال، تکرار می کنم فقط جای سوال باقی بود.
طلبه ها یک مبنایی دارند که می گوید ادعای داعی بر علیه خود مسبوق است. یعنی اگر طرف ذی نفع بر علیه خود حرفی بزند آن می تواند ملاک تصمیم قرار گیرد اگر بینه ی علنی در خلاف وجود نداشته باشد!
انصافا اصول فقه خوب چیزی است.
۱۳ خرداد ۹۰ ، ۲۳:۴۲ یک فنجان فکر
بروزم با ولایت مطلقه فقیه 3
۱۴ خرداد ۹۰ ، ۰۰:۵۲ درک متقابل 2
رضایت صاحب خانه شرط نیست، که اگر راضی نباشد میتواند بگوید یا پاک کند نظراتمان را.

بر فرض که نمیخواهید ادامه بدهید (که امیدوارم اینگونه نباشد) چرا خداحافظی نکردید؟ من وقتم را از سر راه نیاورده بودم که 5 6 بار سر زدم تا جواب های شما به سوالم را بخوانم. حس میکنم که هر کس محترم است، حتی اگر نشناسیمش.

اما بخشیدمتون.

شما کار های مهمتری دارید تا رسیدگی به مرگ یک نفر، باور کنید این که ما آدم ها خودمان را اول بسازیم مهمتر است تا مملکتی را بسازیم. قبول داریدم؟
۱۴ خرداد ۹۰ ، ۰۰:۵۶ درک متقابل 2
ادامه میدهم گلایه ام را:

من وقتم را از سر راه نیاورده بودم که 5 6 بار سر زدم تا جواب های شما به سوالم را بخوانم و شما در این مدت هیچ توجهی به من نداشتید. یعنی در این چند بار جوابم را نداده بودید در حالیکه به طنز با بقیه مشغول بحث بودید. مثل اینکه به نرگس گفتید این از برکات نظام ... است که ما به درک متقابل رسیدیم.

من برداشتم از کار شما این است که نمیخواهید بحث را ادامه بدهید چون جوابی برای این سوال ندارید. سوال ساده ای نیست من هم جواب کاملی برایش ندارم.
۱۴ خرداد ۹۰ ، ۰۴:۲۱ یک فنجان فکر
بروزم با " او که روحمان را احیا کرد "
۱۵ خرداد ۹۰ ، ۰۴:۰۴ نرگس به درک متقابل
لطفا یه سری به وبلاگ من بزنید راهنماییتون میکنم... اگه اینترنت با سرعت بالا دارید میتونید از سایتای:
www.anti666.ir
www.apdl.ir
سخنرانیاشون رو دانلود کنید... اگر نمیتونید بگید بهتون بگم چیکار کنید...
۱۵ خرداد ۹۰ ، ۰۴:۰۷ درک متقابل
1- لطفا بگویید فرزند هاله سحابی به سایت نهضت آزادی چه گفت؟ دقیقا چه گفت؟ آیا شما شخصا سایت نهضت آزادی را دیدید؟ آیا شما چیزی جز این را در سایت نهضت آزادی دیدید؟
""یحیی شامخی، فرزند هاله سحابی در مصاحبه با میزان این خبر را تایید کرده و گفت: موقعی که پیکر مهندس را برای تشییع بیرون آوردیم ماموران جلوگیری کردند و اجازه تشییع ندادند،جر و بحث شدید شد و فضا متشنج بود. خیلی اذیت کردند و بالاخره جنازه را به زور کشیدند و بردند. نوه مهندس سحابی افزود: جنازه را که به زور کشیدند مادرم افتاد. بی‌هوش بود، تا پزشکان علت فوت را ایست قلبی اعلام نمودند.""

شما از این صحبت، قاعده فقهی اشاره شده را چگونه استنباط می کنید؟
2- از شما خواهش می کنم یک فیلم مستند بسازید در مورد اینکه مراسم تشییع جنازه عزت الله سحابی چگونه برگزار شد و در آن به همه سوالاتی که ممکن پرسیده شود منجمله سوالات زیر جواب داده شود:
چند نفر برای تشییع آمده بودند؟ نیروهای اطلاعاتی و امنیتی چند نفر بودند؟ چند نفر فیلم و عکس می گرفتند؟ آیا همه اجازه فیلم و عکس گرفتن داشتند؟ آیا درگیری پیش آمد؟ آیا خوشونتی اتفاق افتاد؟ آیا بحث و تشنج بین خانواده صاحب عزا و نیروهای امنیتی پیش امد؟ اگر جواب مثبت است چرا و هاله در این بحث ها کجا بود؟ جنازه را چه کسانی حمل می کردند؟ هاله سحابی کجا بود و چه می کرد؟ آیا کسی به کس دیگری از عزاداران حمله کرد؟ آیا کسی به هاله سحابی ضربه ای زد؟ آیا او بر زمین افتاد و چرا؟ چه کسانی اورا به بیمارستان بردند؟ جنازه را چه کسانی درون آمبولانس گذاشتند؟ آیا کسی دستگیر شد؟ آیا جنازه او به پزشکی قانونی رفت؟ چه کسی اصرار بر دفن شبانه او داشت؟ آیا کسی تقاضای کالبد شکافی نکرد؟ اگر کرد چه کسی تقاضا کرد و چه کسی مخالفت کرد؟ آیا خانوده او راضی به دفن شبانه بودند؟
3- شما با آن قاعده فقهی بدنبال آرامش وجدان خود هستید. و من در روز قیامت از شما خواهم پرسید بدون تحقیق در مورد سوالاتی که من در بند 2 پرسیدم چگونه به آرامش وجدان رسیدید؟
۱۵ خرداد ۹۰ ، ۰۴:۰۸ درک متقابل
ادامه و قسمت پایانی:
4- چرا من اصرار به اثبات این خطای نظام دارم و شما تلاش بر بی گناه نشان دادن آن؟ آیا نیت هر دوی ما می تواند خیر باشد؟ جواب من به این سوال آخر اکیدا مثبت است. من با این اصرار، تلاش بر زدودن عیوب از نظامی دارم که به آن علاقه دارم و شما با تلاش برای بی عیب نشان دادن آن، تلاش برای حفظ نظام مورد علاقه خود از خطرات داخلی و خارجی دارید. ممکن است ما هر در کارمان اشتباه می کنیم و شاید راه دیگری هم وجود داشته باشد که این تلاش های مابه جای تقابل بتواند در توازی با هم قرار گیرد.


اگر در ماجرای فوت خانوم سحابی داستان آن طور باشد که شما می فرمایید جای شرمندگی است برای مامورانی که این خطا را انجام داده اند و اگر این طور نباشد جای شرمندگی است برای رسانه هایی که این دروغ را نسبت داده اند.
۱۵ خرداد ۹۰ ، ۰۴:۵۰ درک متقابل
به درک متقابل 2

من از شما عذر می خواهم. ازاینکه شما را منتظر جواب خودم گذاشتم پوزش می خواهم. من بعد از آخرین کامنت شما تا امشب به این وبلاگ سرنزدم و قبل از آن هم بدلیل بحث با آقای رضوی کلا ذهنم از بحث شما دور شد. اصلا اینطور نیست که قصدم ادامه دادن بحث نباشد که اگر چنین بود حداقل اصول اخلاقی حکم می کرد آن را صراحتا بگویم و شما را منتظر نگذارم. همانطور که گفتید، جواب به سوال 3 اصلا ساده است و من اصولا خیلی هم نمیفهمم با بحث روی آن به چه چیزی می خواهیم برسیم دو شاید همین باعث شده بد خیلی انگیزه و هیجانی برای پاسخ دادن نداشته باشم. اخیرا در دانشگاه شریف یک جلسه آزاد در مورد آزادی بیان گذاشتند و به هر کس 4 دقیقه وقت دادند تا هر چه می خواهند بگویند. و جالب اینجایت که دوستان سبز آمدند و هر چه خواستند گفتند و منجمله گفتند که آزادی بیان در ایران وجود ندارد. اگر موافق باشید می توانیم روی این دو موضوع بحث کنیم: آزدی بیان چیست؟ آیا در ایران آزادی بیان وجود دارد؟ البته شما می توانید سوالات دیگری هم اضافه کنید: حدود آزادی بیان چیست؟ آیا در کشورهای دیگر آزادی بیان وجود دارد؟ آیا آزادی بیان تعریف یکتایی دارد؟ در حکومت ایده ل شما آزادی بیان چگونه است؟ البته به شرط آنکه صاحب خانه اجازه بحث روی این موضوع که هیچ ارتباطی به آخرین نوشته ایشان را ندارد را بدهند.

من در ایجا فقط می خواهم یک نکته را بیان کنم: من از اینکه کسی بگوید آزادی بیان باید محدود باشد نهایت استقبال را می کنم. اینکه بگوید ما باید آزادی بیان کنترل شده ای داشته باشیم را به خوبی می فهمم. حتی از اینکه کسی بگوید آزادی بیان برای جامعه ای مثل ایران سم مهلکی است شوکه نمی شوم و برای گوینده احترام قائلم. ولی نمی توانم تحمل کنم وقتی کسی می گوید در هیچ کشوری مثل ایران آزادی بیان وجود ندارد.
۱۵ خرداد ۹۰ ، ۱۳:۵۵ درک متقابل 2
سلام به درک متقابل

خوشحالم که جوابم را دادید

من میرم و مطالعه میکنم در مورد آزادی بیان. ان شاء الله بعد مدتی می آم و نظرم رو اعلام میکنم. ایرادی ندارد؟ چون وسط ایام امتحانات است ممکن است کمی طول بکشد این برگشتن من.

۱۵ خرداد ۹۰ ، ۱۳:۵۷ درک متقابل 2
راستی اون بابایی که گفته هیچ جا مثل ایران آزادی بیان نداره، با چه معیاری آزادی بیان رو سنجیده؟

خدا شفا میدهد! حتما!

البته شاید منظورم این بوده که هیچ جا مثل ایران این سختگیری های آزادی بیان را نداشته باشد! به هر حال سیاسیون خوب بلدند با لغات بازی کنند و بیشتر از آن بلدند آن ها را توجیه کنند.
۱۵ خرداد ۹۰ ، ۱۳:۵۸ درکت متقابل 2
منظورم = منظورش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی