سیاسی است!
بسم الله الرحمن الرحیم
پیش تر باید عرض کنم که این نوشته شدیدا سیاسی است!
رفیقی دارم که دو-سه هفته پیش مثال جالبی می زد. چون نظر من هم عینا همان است این جا نقلش می کنم:
خانه ای را تصور کن که پنج-شش بچه دارد و کوچک ترین آن ها که از همه پسر خوب تر و حرف گوش کن تری است. وقتی پدر خانه می گوید پسرم برو نان بخر، بی هیچ معطلی می رود و نان می خرد. وقتی خواهر بزرگش صدایش می زند که برو برای من خودکار بخر می رود و صدایش در نمی آید. مادرش به برادرش می گوید که اصغر! برو دو کیلو گوشت بخر و اصغر این پسر را مجبور می کند که برود و او می رود. سر سفره دو-سه باری بلندش می کنند که نمکدان را بیاور یا قاشق برای داخل ظرف خورش و آخر شب هم خودش مجبور می شود آشغال ها را بگذارد دم در.
حال این شرایط را اضافه کن به این که پسرک ما در کوچه از همسایه ها فحش می خورد چون مثل برادرها و خواهرها بی غیرت نیست و از پدرش دفاع می کند. در خانه هم جز پدر همه با او که پسر کوچک است اوقات تلخی می کنند، فحش می دهندش، کتکش می زنند و وسایلش را بی اجازه بر می دارند و ... و در این میان فقط پدر است که گاه گداری در دعوای خواهر برادرها طرفِ او را می گیرد و فقط اوست که دست محبت سرش می کشد؛ حال اگر روزگاری بنا به مصلحتی همین یک پدر که او دارد به روی پسرک ما اخم کند، چه بر سرش می آید؟ نمی شکند؟ خرد نمی شود؟ دِپ نمی زند؟ من و شما باشیم انصافا دِپ نمی زنیم؟
آن قدر جرأت دارم که بگویم اگر من جای این پسرک بودم نه امروز و بعد از این اخمِ اخیر که خیلی زودترها در دعواهای خواهر برادری رها می کردم، هر چند بارها و بارها و شاید تا آخر عمر استغفار می کردم!
و اما مثال دیگری که این روزها مصداقش را زیاد می بینم در این طرف و آن طرف.
پارچ آبی را تصور کنید که روی یکی میز به نحوی قرار گرفته که احتمال افتادن و شکستنش زیاد است. این میز و آن پارچ در اتاقی هستند که چند نفری درش نشسته اند و یکی از آن ها بر دیگران ولایت دارد و همه ی آن دیگران هم سخت مدعی به این ادعا که هر چه آن یک نفر بگوید گوش می دهند و دل سوز او هستند و حرف گوش کن او و ...
اینان یک به یک برای آن که عرض ارادتی کرده باشند به شیخ، دست بوسش می روند و تذکر می دهند که پارچ در شرف افتادن و شکستن است. شیخ که خود دستش مشغول به کار واجب تری است هر بار که کسی می آید و این تذکر را می دهد به آن یک نفر می گوید که پارچ را طوری جا به جا کند تا دیگر در خطر افتادن نباشد و این ها اصلا انگار نه انگار! و هر چند صباحی دوباره خدمت شیخ می رسند و خطر افتادن پارچ را تذکر می دهند به آن طمع که وقتی پارچ افتاد و شکست جز کسانی باشند که پیش تر افتادنش را پیش بینی کرده بودند و چه قدر باهوش جلوه می کنند آن موقع!
مدتی که می گذرد حوصله یشان سر می رود و خودشان یواشکی تنه ای به میز کذا می زنند تا پارچ بی افتد و بشکند و اول نفر پیش شیخ روند که "دیدی ما گفتیم دارد می افتد! دیدی ما خیرخواه بودیم و جلوی ولایت حرکت می کردیم و ..."
و آن وقت که پارچ می افتد و می شکند همه آن قدر از صدای شکستن شکّه شده ایم و همه آن قدر به جمع کردن شیشه خرده ها مشغول که اصلا یادمان نمی آید اگر یکی از این حضرات مدعی همان موقع دست می کرد و پارچ را بر می داشت، اگر یکی از این حضرات مدعی تنه نمی زد و میز تکان نمی خورد و پارچ از شیخ فاصله نمی گرفت و نمی افتاد و نمی شکست، اصلا حالا مجبور نبودیم این همه هزینه را تحمل کنیم.
و البته اگرکسی دست کند و پارچ را بردارد و از خطر شکستن نجات دهد، چون از وقوع یک بحران جلوگیری کرده –بحرانی که اتفاق نیفتاده- هیچ کس قدر کارش را نمی داند و هیچ مادحی برایش احسنت نمی گوید.
و امروز خیال می کنم عده ای مانند لاش خور نشسته اند تا بشود آن چه نباید بشود و آن ها آن روز فریاد "دیدی از یک سال پیش من این را می دیدم!" برآورند و جماعتی از عوام بر ایشان کف بزنند و سوت بکشند!
هنر این نیست که چینی ترک برداشته را بشکنیم، هنر آن کس دارد که این چینی ترک برداشته را با ظرافت بند بزند، حتی اگر دستش خراش بردارد و زخم بشود و درد بکشد!
و سوم آن که چند روز پیش در یکی از سایت های خبری دیدم یکی از وزرای برکنار شده در جمع دانش جویان نمی دانم کجا گفته "این چند وقت تمرین سکوت کرده ام ..." بعد هم ماجرای چگونگی برکناری اش را نقل کرده بود! پیش خودم گفتم ای کاش به تمرین سکوتت ادامه می دادی مومن!
سال هشتاد و هشت دلم می خواست خیلی ها حرف بزنند که نمی زدنند، این روزها دلم می خواهد خیلی ها سکوت کنند که نمی کنند!
بعد النوشت:
امروز اتفاقی برایم افتاد که بر خودم تکلیف دانستم این نوشته را با سردرد هم که شده بنویسم و تا طلوع هم که شده تایپش کنم. نمی دانم تویی که این ها را می خوانی چه طور فکر می کنی و اصلا مرا چه قدر قبول داری؟! اما اگر دلت برای امام و انقلاب و حضرت آقا می سوزد، اگر دلت مثل من نگران همه ی دل هایی است که در سراسر جهان به این انقلاب بسته اند، بخوان! تو را به خدا همه ی صحبت های آقا را بخوان! بخوان تا ببینی راه برمان چه می گوید و اگر نه راه به خطا می رویم!
و توفنا مع الصالحین ، همان ها که ابا صالح امامشان است ...
آقا ، به نظر می آید در این برهه لزوما سکوت در برابر جریان پیش آمده غلط باشه. معیارش هم خود ِ رهبری که به تریبون های نماز جمعه نظارت فکر می کنم مستقیم دارند و شما در نماز جمعه ی چند هفته پیش حرف هایی رو همیشه با کنایه نسبت به آن جریان می شنوید. قضیه این جاس که با چه ادبیاتی باید حرف زد و چه قدر مستقیم. چون نگفتن حرف ها هم بار داره. الان جریان داره یارکشی می کنه. از وزرا ، از روءسا و غیره. توجه داری؟ اگه مردم احساس نکنن همراهی این جریان براشون هزینه داره ( مثلا در انتخابات مجلس ) ، اتفاق های بدی میفته.
منظور این که لزوما سکوت مصلحت نیست. ولی بله. به نظر اگه یک طوری اظهار نظر بشه و احمدی نژاد یک جوری کوبیده بشه که بیفته روی دنده ی لج ، واویلا است. دو سال کی می خواد جمع کنه قضیه رو ؟
می دونی ؟ سخته.....