کهف

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۰، ۱۱:۵۵ ب.ظ

علیکم بالتعاونی!

به نام خدا

وقتی امتحان داری و نه درس خوانده ای، نه سر کلاس رفته ای، نه کتاب و جزوه ی استاد را نگاه انداخته ای، چه کار می کنی؟ در تصمیم گیری ات دخیل کن شدت تزخرف (مزخرف بودن) درس را و درس نامه را و مدل امتحان گرفتن استاد را و خیلی چیزهای دیگر را.

تو را نمی دانم، اما من که چنین کردم:

روز قبل از امتحان را مرخصی می گیرم از یاسر پس از آن که بسیار زیر بار منّتش می روم و نه آن که خیال کنی تمام روز را، نه وعده می کند باید قبل ساعت شش بعد از ظهر در دفتر حاضر باشم برای شرکت در جلسه ای و نمی فهمم این دیگر چه مرخصی است که عوضش باید بعد از ظهر بیایم سر کار! اما از یاسر همین قدر مرخصی کندن هم غنیمتی است که فرمود: " از خرس ..." رها کنم که پیش رفتنش دردسر است!

امتحان قرار است از چهار فصل باشد، دو فصل که پیش ترها اندک اطلاعاتی نسبت به آن ها دارم و دو فصل که کلا نسبت به آن ها بی اطلاعم و تو خیال کن نسبت من با "فیزیک پلاسما" به عنوان یکی از سرفصل ها، نسبت کودک هفت ساله است با معادله ی شرودینگر!

بعد از نماز صبح می نشینم به خواندن چند مقاله از شهید آوینی در حوزه ی فلسفه ی سیاسی تا دستم گرم شود برای فیزیک خواندن! سر موعد هم می روم کلاس ساعت هفت صبحِ "تفسیر موضوعی قرآن". کلاس که تمام می شود تیز می پرم ترک موتور و ایستگاه بعد کتاب خانه ی دانشکده است با خلوتی اول صبحش.

رو به دیوار جاگیر می شوم تا مجبور نباشم ده دقیقه یک بار بیست دقیقه وقت صرف سلام و علیک با این و آن کنم، هر چند این حربه خیلی هم موفق واقع نمی شود. به محض نشستن پشت میز لپتاب را باز می کنم و چک میل در ابتدا و کامنت خوانی وبلاگ در اسطوا و خبرخوانی از سایت ها در انتها. مهم ترین خبر کشور فوت ناصر خان است و مرده خوری جماعتی بر سر جنازه اش. و همه ی این ها کم از چهل دقیقه طول می کشد. بعد هم برای آن که ذهنم گرم شود و حال فیزیک خواندن پیدا شود دوباره باز می کنم "آغازی بر یک پایانِ" سید شهیدانمان را و می خوانم و می خوانم تا عذاب وجدان غلبه می کند و pdf را باز می کنم و این موقع گمانم ساعت 10 را نشان می دهد.

سر و کله زدن با محتوای درس 30 درصد کار است و دست و پنجه نرم کردن با آن text انگلیسیِ پرِ غلط های املایی و انشایی 80 درصد! یاد جلسه ی اول درس می افتم که استاد درس کذا مختصری از درس را که پیش برد ازش پرسیدیم:" جزوه ی تالیفی خودتان چرا انگلیسی است؟" و او که در کمال خونسردی و با کمی لبخند( منظورم پوزخند است) گفت چون سرعت تایپ انگلیسی ام بیش تر است و انگار ما بعدتر نمی فهمیم همه ی جزوه copy- paste شده از اینترنت است. انسان تعجب می کند!

انسان تعجب بکند یا نکند، من باید که text  مسخره را بخوانم و انصافا هم تا دقایقی بعد از اذان ظهر، غیر از آن پانزده شانزده باری که برای دیدار تازه کردن های مکرر با اصغر و اکبر و تقی و شهرام text را ول می کنم، به طور پیوسته مشغول ام با حضرت درس.

بعد از نماز هم ناهارکی و چرتکی که به انضمام هم می شود کم از پنجاه دقیقه. و بعد هم دوباره کتابخانه و درس و آن وسط ها کلاسی و ساعت شش جلسه ی تا نماز مغرب. شب ولادت حضرت زهرا است. خودم را مقید می کنم بروم خانه دست بوس والده ی مکرمه و به خیال خام خود می پندارم مراسم دست بوس و اهدای هدیه و حالا شیرینی خوردن و خنده کردن کم از یک ساعت طول می کشد و می توانم از بقیه ی زمان برای سر و کله زدن با text کذا استفاده کنم. خیالم از آن جهت خام است که می بینم اخوی گرام از آن جهت که فردا امتحان ریاضی پایان ترم دارد، مثل پاسبان سر گذر کشیک می کشد تا به محض مراجعت بنده، حقیر را خفت کرده و حق الحساب خود از این شندر غاز معلومات ریاضی را بگیرد. این می شود که تا ساعت یک بامداد به جای text با اخوی سر و کله می زنم. (بعد تر که کارنامه را می گذارند کف دست مادرمان معلوم می شود 19 گرفته از ریاضی، اخوی.)

یادم نیست نماز خواندم و خوابیدم یا خوابیدم و نماز خواندم، هر چه هست همان شبانه خوانده ها را می کنم دو و نیم فصل و نخوانده ها یک و نیم و فیزیک پلاسما همان نا آشنای غریب- جزء ناخوانده ها باقی می ماند که می ماند.

8 صبح روپوش پوشیده در کارگاه دانشگاهم برای ساخت چیزی شبیه کانال کولر. این کانال سازی را از آن بابت نقل می کنم که در این شانزده ساله ی تحصیل هیچ گاه این طور احساس شرمندگی نکرده بودم. در آن میانه ی کار، که از دیگر بچه ها عقب افتادم با معصومیتی کودکانه از خانم استاد پرسیدم:" ببخشید! در این مرحله باید چه کار کنم؟" و سرکار استاد هم گفتند:" خوب! حالا باید با انبردست خمش کنی!" چند لحظه ماندم معطل که "خوب! کجایش را باید با انبردست خم کنم؟ این را که با دست هم می شود خم کرد!" این شد که جلوی چشم سرکار استاد با دست خم کردم قطعه کار را  و همه ی این فرآیند را زیر نظر داشت سرکار خانم. سرم را که بالا آوردم، چند لحظه ای با نیش خند داشت نگاهم می کرد و این اول بار بود که در عمرم معنای نگاه " عاقل اندر سفیه" را فهم کردم. با همان خنده گفت" مگر نگفتم با انبردست خم کن!" در حالی که از ذهنم می گذرد:" مگر زور زیاد جرم است؟!" با همان حالت معصومانه می پرسم:" ببخشید! حالا چه کار کنم؟!" و ایشان هنوز با همان نیش خندِ از سر "عاقل اندر سفیه" می گوید:" برو مرحله بعد." و هر چند از این جلسه ی کارگاه 19 می گیرم اما داغ آن نگاه بر دلم می ماند.

بلافاصله بن کن می شوم کتاب خانه ی دانشکده برای از سر گرفتن تحصیل علم و دانش! و نه این که خیال کنی مقصودم کسب نمره است؛ که من عمیقا با درس خواندن برای نمره مخالفم!

دوباره دیدار تازه کردن های بعد از چند ماه شروع می شود. هر کس که می رسد، می گوید:" بَه! از این طرف ها! ..." یا آن ها که دیروز دیده انم می گویند:" سید! چه شده دو روز پشت سر هم دانشکده رویت می شوی؟!" و پاسخ من " و لا یمکن الفرار من امتحان" است به همه ی این حضرات!

بیست دقیقه ای که می گذرد می بینم من مرد فهم کردن این مطالب با این text بلا گرفته نیستم و تا امتحان 3-4 ساعتی بیش تر نمانده. این می شود که به عادت مالوف شروع می کنم به جمع آوری محفلِ "کور و کچل ها" و محفل کور و کچل ها را از "محفل ققنوسِ" هری پاتر عاریت گرفته ام! چند صباحی است که چند نفری شب یا روز امتحان ها دور هم جمع می شویم ، هر کدام به واسطه ی ویژگی خاصی که داریم. مثلا علی رضا همیشه به واسطه ی نزدیکی ای که با مافیای قدرت به هم زده، همیشه جزوه ی خوبِ کپی شده ای دارد. من هم همیشه با هر ضرب و زوری که هست نیمی از درس را تا سه ساعت قبل از امتحان خوانده ام و صابر که همیشه بر حسب اتفاق آن نیمه ی دیگر را می خواند و اگر استاد جزوه یا کتاب انگلیسی معرفی کند، فرهاد هم هست برای تطبیقِ نصّ ِ جزوه ی دست نویس با نصّ انگلیسی! و از جهت لطف باری تعالی این بار پویا هم به جمع ما اضافه شده که از رفقای زمان باشگاه ما است و هنوز با همان طراوت درس خوان.

یک ساعته پلاسمای مادر مرده را پویا توضیحمان می دهد با اطناب فراوان. یک ربعه لیزر را من توضیح می دهم با ایجاز فراوان و به طور همزمان به برکت فرهاد تطبیق می دهیم سوادمان را با نظر text لعنتی! و این می شود که جمع می کنیم چهار فصل را زیر سه ساعت برای پنج نفرمان و همه هم نمره ی خوب می گیریم بعدتر که نمره ها را استاد می زند پشت در اتاقش.

این ها را نقل کردم از جهت یادآوری برکات تشکیل تعاونی های درس خوانی! و تعاونی یعنی هر کس سهمش را بیاورد، هر چند سهمش اندک باشد.

بعد امتحان می روم سایت دانشکده و عده ای مثل همیشه در حال وقت تلف کردن و بعد از مدت ها مهمانشان می شوم به یک دست فیفا 2011 وحوصله ام آن قدر نمی کشد که بازی را تمام کنم و نیمه کاره رها می کنم ...

به خودم جایزه می دهم از بابت امتحان خوبی که داده ام و می نشینم به خواندن "آغازی بر یک پایان" تا تمام می شود. بعد هم همه ی سخنرانی های سال 90 آقا را که هنوز نخوانده ام، می خوانم. چند نفری از خوانندگان با لطف این وبلاگ کامنت خصوصی گذاشته اند که سری به وبلاگشان بزنم و مطالبشان را بخوانم و نظرم را عرض کنم  که می روم و می خوانم و نظر نمی دهم! بعد هم کمی با خود خلوت می کنم، حدود یک شب تا صبح.

در این چند روزه چند فیلم خوب دیده ام که دیدنش را توصیه می کنم به همه ی خوانندگان این خطوط. اول فیلم "پدر" را که ساخته ی مجیدی است. همین طور فیلم های "باران" و "بچه های آسمان" از همین کارگردان را. و "به همین سادگی" و " زیر نور ماه" از رضا میرکریمی و فیلم "seven" از فینچر و " رهایی از شاوشن" از فرانک دارابونت و "جاده ی سبز" از همین فیلم ساز و فعلا همین کافی است. (البته خیلی هایشان را برای بار دوم بود که می دیدم.)

در این چند روز چندتایی هم کتاب دست گرفته ام که "وداع با اسلحه"ی همینگ وی جزءشان بوده و "کالبدشناسی فرهنگی فتنه" از آقای میرباقری که شدیدا توصیه اش می کنم. و "حیات فکری سیاسی امامان شیعه" از آقای جعفریان و "بیچارگان" داستایوفسکی و "آینه ی جادو"ی سید الشهدای اهالی قلم که هنوز تمام نشده و "مثل من و تو" درباره ی شهید کاظمی که از نمایشگاه خریدمش و فکر کنم که همین.

وقتی وقت کم است، انسان باید انتخاب کند میان کارهایی که دوست دارد انجام دهد و کارهایی که خیلی دوست دارد که انجام دهد! و این است که در این چند وقت من میان "نوشتن" که دوستش دارم و "خواندن" و "دیدن" که دوست ترشان دارم، دومی ها را انتخاب کرده ام!

 

۹۰/۰۴/۱۱
سید طه رضا نیرهدی

نظرات  (۳۰)

سلام
چه قدر کتاب و چه قدر فیلم در چند روز!!!!
بیچاره یاسر !!!!
مثل همیشه عالی .
۱۱ تیر ۹۰ ، ۱۲:۳۷ منم عمار همون...
سلام؛خداقوت!!
اکثرا به وبلاگتو سر می زنم ولذت میبرم وبه دوستام معرفی میکنم, اما تا به حال نظر نداده بودم. مثل اینکه فصل امتحانات بچه ها وقت نکردن بخونن و نظر بدن؛واقعا هم سرعت عملتون خوبه وهم مطالبتون مارو از دعای خیرتون بی نصیب نفرمایید
۱۱ تیر ۹۰ ، ۱۳:۱۵ یک فنجان فکر
به نام خدا
به روزم با " مکه سکولار "
دقیقا به همین جای قضیه که میرسم(یعنی بعد امتحان و تجربه مشارکت در درس خوانی)
با خودم می گویم ما که بلدیم در عرض 3-2ساعت یک درس را بخوانیم و حفظ شویم و توضیح دهیم و خوب هم نمره بیاوریم
چه می شود که به امید حافظه خوبمان کل سال را بی خیال کسب علم می شویم؟
سلام

به نقل از سایت وعده صادق: یه عده در کشور کویت دارن یه فیلمی میسازن با نام معاویه حسن و حسین که در این فیلم علاوه بر نشون دادن چهره مبارک امام حسن و امام حسین شخص حروم زاده معاویه رو در سطح ائمه نشون میدن .

این نظر سنجی رو جوانان مسلمان در یک اقدام خودجوش گذاشتن برای جلوگیری از ساخت این فیلم.

ساخت این فیلم به سفارش شبک ام بی سی عربستان است که چندی پیش هم در این شبکه به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) توهین شده بود.

از همه می خوام که در این نظر سنجی شرکت کنن و گزینه YES رو انتخاب کنن.

http://www.alvadossadegh.com/fa/new-news/74-1388-12-05-17-45-54/10422-1390-04-08-11-11-13.html

لطفا وقت رو تلف نکنید.

http://poll.pollcode.com/UGP

به امید ظهوره امام زمان که صد البته بسیار نزدیک است.
اولنش حرف مفت زن زیاده(نخند!خودم نمیگم اونایی میگم که میگن:کلاس نمیاد اخرشم میاد سر امتجان.)
من میگم بعضی از ها ندونسته اعمال مارو به حساب رستمون میزارن
((ما رو به اسم کی می شناسند ؟ ارباب نوکرشو از خونه انداخت بیرون

گفت برو گم شو دیگه

نوکره رفت توی خیابون یه کاری کرد ریختن رو سرش کتکش زدن

خبر رسید به صاحبش

گفتن بدو دارن نوکرتو فلان جا میزنن

دوید ، دست پاچه دوید ، با همون لباس معمولی دوید تو کوچه

همه به احترامش کنار رفتن

دست این نوکره رو گرفت بلند کرد

لباساشو تکون داد گرد و غبار رو از رو صورتش پاک کرد

یه وقت دید غلامه داره گریه می کنه

دست گذاشت زیر چونه غلامه بهش گفت : چته ؟ چرا گریه می کنی ؟

غلامه در آمد گفت :

مگه نگفتی برو گم شو نمی خوام ببینمت ؟

یه وقت دیدن اربابه سرشو انداخت پائین و گفت :

آخه چیکار کنم ؟

تو هر کاری کنی به پای من تموم میشه

تو هر جا بری به اسم من می شناسنت

هر جا بری . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

توی حال و هوای این موضوع بودم که این سوال توی ذهنم نقش بست

ما رو به اسم کی می شناسن ؟
))حالا فهمیدی چرا میگم.

زمانی که وارد سیستمی میشی که مث من حاضر نیستی پهنم بارش کنی وارد شدی.باید با شرایط بسازی و از داخل به فکر اصلاح باشی.زمانی که شما اصولی رو نسجیده رعایت نمکنی عرصه برای حرف هایی هرچند کم مخرب باز میشه.شما معیار تراز بسیج هستید به اندازه خودتان.
تا شما بیای اثبات کنی که معیار بسیج نستی اثر کارت رفته.


مخاطب این حرفا شمای نوعی هستی
رفقا حواسمون جمع کنیم
راستی یادم رف بگم
<<<<جهاد در مبارزه عملی اتفاق میوفته>>>>
وای فکر می کردم فقط خودم اینجوری امتحانامو می دم اخرشم به خیر می گذره.
با حرفتون که می گید خیلی کلاسا ارزش رفتن ندارن موافقم البته همه درسا حتی بعضی درسام که یه ذره ارزش دارن ادم خودش با تمرکز بیشتری می تونه اونا رو بخونه.
راستی مگه اشکال داره کسی جای ادم حضور بزنه؟
وای فکر می کردم فقط خودم اینجوری امتحانامو می دم اخرشم به خیر و خوشی همه چی تموم می شه.
با این حرفتون که می گید خیلی از کلاسا ارزش رفتن ندارن خیلی موافقم البته نظر من روی همه درساس اونایی ام که یه ذره ارزش دارن خود ادم می تونه کامل تر و با دقت تر بخونه تا اینکه بخواد وقتش و تو ی کلاس هدر بده.
راستی حالا اگه کسی جای ادم حضور بزنه مشکلی داره؟
بازم وای چرا دوتا شد اخه اولی و که نوشتم هنگ کرد فکر کردم ثبت نشده:)
با عرض سلام
مطلبتون اثرگذار بود...استفاده کردیم
ان شاالله که بازهم همینطور بنویسید...
با عنوان"پول در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم!!!" بروزم
نظر بدید خوشحال میشم
یاعلی
۱۲ تیر ۹۰ ، ۱۴:۴۱ فاطمه هادی
سلام من هم چندتا پیشنهاد دارم. فیلم:"اینسپشن" کریستوفر نولان(حتما دیده اید فوق العاده اس)/"127ساعت "دنی بویل/ شبکه اجتماعی "فینچر (روایتش جالب است برای زیر 18توصیه نمی کنم هرگز!)/ "استخوان زمستان"/ نطق پادشاه" هوپر کلا خوب است/ رابین هود "اسکات اصلا خوب نیست..
کتاب هم نمی گویم چون جلوی شما کم میاورم اساسی.
خیلی دوست دارم بدانم شما ترم چندهستید؟امتحاناتتان تمام شد به یاد بیاورید سوالهای بی جواب مارا.

ترم هشتمان تمام شد خدا را شکر!
سلام سید عزیز!
قلمت را دوست دارم! مثل همیشه! مثل فیلمت! مثل خودت! مثل حرف زدنت!
خیلی عاشقانه شد؛ نه؟؟؟!!! :-) اگه متاهل نبودم بازم ادامه می‌دادم!!!

حاجی یه توضیحی درباره فیلمها و کتابهای توصیه شده می دادی خوب بود
مفیدتربود شاید

اگر متاهل نبودید ما هم شدت علاقه یمان را به شما ابراز می کردیم، حیف که تاهل شما دست ما را بسته است!
توضیح هم باشد برای فرصتی دیگر اگر خدا به صاحب این کیبورد عمری داد!
یعنی باور کنم درس یه ترم 8ی رو 3 ساعته جم کردی؟
بی تقلب؟

آخرین باری که تقلب کردم دوم دبیرستان بودم و نمی دانستم که از نقطه نظر شرعی این کار چه قدر گناه است! و از آن موقع تا الآن دیگر هیچ تقلب نکرده ام، حتی تمرین هم کپ نزده ام، یا حداقل به روال معمول کپ نزده ام!
بعد درس که 3 ساعته جمع نشد، نیمی اش سه ساعته جمع شد به کمک دوستان!
شما که مطالب آوینی را می خوتید نیم نگاهی هم به نامه های نوری زاد خطاب به رهبری بیندازید. تصورش سخت نیست که اگر آوینی هم زنده بود شاید به برکت اسلام نام !!! محمدی الان گوشه سلول انفرادی در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی روز وشب می گذروند.

شهید آوینی چه ربطی دارد به نوری زاد؟
اصلا گیرم که شهید آوینی هم با همه ی ارادتی که به ایشان دارم پا را کج می گذاشت و خطا می کرد، حکما باید با او برخورد قانونی می شد!
این را نسبت به شهید آوینی گفتم که حکم ناموسم را دارد، حساب دیگران که دیگر معلوم است!
اقا خدایی زندان مخوف چه دخلی داره به تقلب سید.
به هر حال همه جا از اینا هست تازه شاید تو ایران کمترم باشه.
چرا حرف ابوقریب زده نمیشه.فک کنم ابوقریب شده عموقریب
:دی


ولی به نظرتون کلاس پچوندن کار درستیه؟
حتما کسی باید جات حاضز بزنه.این گناه نیس؟
شما اول دانشجویی یا فعال عرصه فرهنگی؟
این کارت باعث شد پشت سرت بگن کلاس نمیاد اخرشم میاد سر امتجان.
خودم شنیدم.
با اینکار بسیج بسیجی خراب نکردی؟
بهتر نبود سر کلاس میرفتی اخرشم یه نمره تپل بگیری که بگن این بچه بسیجیا چه خفنن؟
و یادمان باشه:
<<<<جهاد در مبارزه عملی اتفاق میوفته>>>>

بعضی کلاس ها واقعا ارزش رفتن نداره، و بعضی را اگر بروی بهتر است! هر چند که من نمی روم!
کلاس های ما غالبا حاضر غایب ندارد، تا به حال هم کسی برایم حاضر نزده.
عمیقا معتقدم در این سیستم آموزشی، کسی چیزی یاد نمی گیرد، یا حداقل چیز به درد بخور، لذا بنده اولا و شاید بیش تر از خیلی ها دانش جو هستم، اما نه دانشجویی کادر خورده در این نظام آموزشی!
خوب مگه چه اشکالی داره، بگن سر کلاس نمیاد آخرش امتحان میده؟
چرا این طور بسیجی خراب میشه؟
و اصلا مگر تراز بسیجی من هستم؟
راجع به نمره ی خوب گرفتن هم حرف زیاد است و البته نفی نمی کنم نمره گرفتن را.
کجای عملم نفی کرده <<<<جهاد در مبارزه عملی اتفاق میوفته>>>> ؟
پاسختان را چشم انتظارم!
خوندم نوشته هات رو

اما امون از اینکه اصلا حال ندارم نظر بدم!

دعات میکنم! دعامون کنم.

راستی یه بابایی گفته بود بیچاره یاسر! میخواستم بگم واقعا بیچاره یاسر؟!!!!!!
۱۳ تیر ۹۰ ، ۰۰:۵۹ اصلاحیه ی رامین
واضحه که "دعامون کنم === دعامون کن"
سید جواب مارو نمیدی؟
خودم 100 بار دیدم میتقلب بابا
ههههههههههههههههه

بنده صد بار از این حرف شما به خدا شکایت می کنم،
برای هر تهمت یک بار ...
چقدر حدیث نفس...
حال کردم از این که تقلب نمیکنی خودم هم به شدت به این معتقدم و شکر خدا دو سه تا از رفقا رو هم سر به راه کردیم این کار زشت و کنار بزارن.خوشحالم خیلی.
در زمان امتحانات مهم که چاره ای جز دادن آن ها نیست باید به فکر روز قیامت بود و این جمله را به یاد آورد که این المفر؟ هیچ گریزگاهی نیست.بخوای نخوای باید امتحان را بدهی...
احسنت به قلمت. کلی خندیدم
ایکاش رهبر عزیز امام خامنه‌ای قبول میکردند و ریاست جمهوریرا به دست می‌گرفتند واقعا که آقای احمدی‌نژاد مردم را بیچاره کرده . آقای رئیس جمهور گرانی های بی حد و حصر کمر مردم را شکسته است. اجاره های بالا داد مردم را درآورده است. قبل از هدفمندی یارانه ها بارها گفتید که با اجرای این قانون سفره های قشر محروم جامعه رنگین تر خواهد شد اما چیزی که ما امروز می بینیم سفره هایی است که هر روز خالی تر می شود. دیگر نمی توانیم سر سفره گوشت بگذاریم زیرا توان خرید آن را نداریم حتی نان خالی را با قناعت باید بخوریم و حالا باید کم کم یادبگیریم که شیر هم نخوریم.
۱۴ آبان ۹۰ ، ۱۹:۵۲ مهدی خواهد آمد
سلام خیلی قلم خوب و قشنگ و جابی داری در کل قلم رقص زیبایی تو دستات دارن

ایشاالله همیشه در راه حق رقص شاهانه داشته باشه

خوشحال میشم به وبم سری بزنی
فک کن ما هم بتونیم سوالات .... شما را اینگونه جواب دهیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی