کهف

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۴ مطلب در خرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۸۹، ۰۷:۴۷ ب.ظ

نامه جمعی از دانش‌جویان دانش‌گاه‌های تهران

پیش نویس: دیروز نامه ای در رسانه ها انتشار یافت که متن اولیه ی آن را با اجازه ی آقا طه این جا می گذارم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

«وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ«

سلام بر مجاهدان راه حق، سلام بر شهیدان، سلام بر آنانی که شریفه‌ی فوق در شأن ایشان نازل شد.

و سلام بر آقایان دکتر علی لاریجانی رئیس محترم مجلس شورای اسلامی و دکتر محمد باقر قالیباف شهردار محترم تهران و دکتر محسن رضایی دبیر محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام و علی مطهری فرزند محترم شهید آیت الله مطهری و دکتر احمد توکلی رئیس محترم مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی و علی باهنر نایب رئیس سابق مجلس شورای اسلامی و حجت الاسلام ناطق نوری رئیس اسبق مجلس شورای اسلامی.

چند روز پیش شاهد جنایت دیگری از سوی رژیم صهیونیستی بودیم، جنایتی که قلب‌های بسیاری را نه فقط در ممالک اسلامی، که در همه‌ی جهان به درد آورد و قلب‌های ما و شما را هم. جنایتی بی‌سابقه که چهره‌ی خبیث و کریه این گرگ‌های انسان‌نما را به همه‌ی جهانیان نشان داد و مگر افکار عمومی جهان از کنار حمله به کاروان صلح به راحتی عبور خواهد کرد؟

الحمد لله، امروز شاهد آن هستیم که آزدگانی از ملیّت‌های مختلف، دست به کار تدارک و اعزام کاروان صلح دیگری به سمت نوار مظلوم غزه شده‌اند و خوش‌بختانه در این میان برخی از نخبگان با بصیرت پارلمان اروپا و ترکیه و ... هم قرار است با این کاروان همراه شوند تا به امید خدا از این آزمون انسانی سربلند بیرون آیند. و وقتی نخبگانی از غرب خود را در معرض خطر قرار می‌دهند، مگر می‌شود از شما نخبگان با بصیرت که در این چند ماهِ فتنه، با موضع‌گیری‌های شفاف و به موقع خود، خطر را از این نظام و مردم دفع کردید، انتظار نداشت که بار دیگر به ندای رهبرتان لبیک بگوئید و کاروان‌های صلح بعدی را همراهی کنید؟!

قرض آن‌که از شما بزرگان و بزرگ‌زادگان، شما فرماندهان جنگ، شمایی که شاهد شهادت رفقا و و افرادی از خانواده‌یتان بوده‌اید، انتظار می‌رود بار دیگر خود را در معرض خطر قرار دهید و در میانه‌ی سختی‌ها به همه‌ی جهان نشان دهید که همان فرزندان روح‌الله هستید. فرزند همان‌هایی که امام در سوگ‌شان نشست و فرمود: "بکشید ما را، ما زنده‌تر می‌شویم!"

و مگر پدر پیر این امّت نمی‌فرمود:" چه بکشیم و چه کشته شویم، پیروزیم!" پس چه این کمک‌های انسان‌دوستانه به دست مردم غزه برسد و شما به سلامت به آغوش ملّت ایران بازگردید و چه به شهادت برسید، نزد ما پیروزید.

و مگر اعتقاد قلبی شما " شهادت، منتهای آرزوی ما است!" نیست؟ بدانید ما برای رسیدن شما به منتهای آرزویتان بسیار دعا می‌کنیم تا همان طور که با بودنتان باعث سربلندی این ملت و دفع فتنه‌ها می‌شدید، این بار با نبودنتان این وظیفه را انجام دهید. و به فرموده‌ی امام، با کشته شدن شما، ما زنده‌‌تر می‌شویم!

باشد که همه، هر چه سریع‌تر به منتهای آرزویشان برسند؛ ان شا الله. 

جمعی از دانش‌جویان دانش‌گاه‌های تهران
۱۰ نظر ۲۷ خرداد ۸۹ ، ۱۹:۴۷
سید طه رضا نیرهدی
يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۸۹، ۰۳:۳۶ ق.ظ

خداحافظ راحله

    من ‏چشم‏هایت را دوست دارم. من آن دو پنجره‏ی کوچک را که به سرزمینی از جنس ابدیّت باز می‏شوند  دوست دارم. من هر شب در سیاهیِ چشم‏هایت غرق می‏شوم و هر صبح تک‏تک نقاطِ خطّ سیرِ میانِ چشم‏هایت و دورترین نقطه در افق را لمس می‏کنم. و تو می‏دانی من به نسیم تا در پیچ مژگانت سرگشته نشود و متبرّک، اجازه نمی‏دهم گیسوانم را نوازش کند. و تو می‏دانی ، تو همه‏ی این‏ها را می‏دانی.

    چه خلوت زیبایی است، خلوت چهار نفره‏ی ما. من، چشم‏های تو، تو و خدا. و خدا انگار درست در پس تو است و چشم‏هایت دریچه‏ای برای ورود به تو و محلّ اتصال روحم به روح تو.

و من و تو آنقدر نزدیک به هم که دیگر جایی برای عشق نیست و من گمان می‏کنم که اصلاً نیازی به آن نیست. و تو می‏دانی، تو همه‏ی این‏ها را می‏دانی...

۲۶ نظر ۲۳ خرداد ۸۹ ، ۰۳:۳۶
سید طه رضا نیرهدی
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۸۹، ۰۶:۰۲ ق.ظ

این نه تکمله است!

     این پست را از آن جهت می‌گذارم که تعهدی داده بودم به یکی از مخاطبان این وبلاگ از باب پاسخ مفصل! و برای این که نوشته‌ام وجاهتی پیدا کند بار دیگر مقاله‌ی مربوطه‌ی آقای امیرخانی را مطالعه کردم و نوشته‌ی خودم را هم و همه‌ی کامنت‌ها را دوباره و سه‌باره و نظرم همان است که پیش‌تر نوشته‌ام و حرف جدیدی برای افزودن ندارم؛ لذا نکاتی که در ذیل می‌آید نه اصلاحیه‌ای بر آن نوشته، که خود برخواسته از معرفتی است که در پی ملاحظه‌ی کامنت‌ها برایم حاصل شده.

     اولا امیدوارم همه‌ی ما در ایراد سخن پیرامون موضوعات مختلف سنجه‌ی اخلاق و انصاف را رعایت کنیم. این تذکر را اول به خودم می‌دهم و بعد به آن‌ها که این نوشته را می‌خوانند.

     "سنگی بر گوری" یک نوشته‌ی هرمنوتیک قرن هجدهمی است. یعنی قصد و نیت نگارنده تحلیل متن مقاله‌ای بوده که وجود دارد، "سنگی بر گوری" یک نوشته‌ی ثانویه است، مقاله‌ای بر مقاله‌، نقدی بر نقدی و نمی‌توان برای ارزیابی‌اش نادیده گرفت نوشته‌ی آقای امیرخانی را. قصدم آن بود که نشان دهم اطلاعاتی که آقای امیرخانی پدیده‌ای به نام "سازمان ملی استعدادهای درخشان" را با آن‌ها تحلیل می‌کنند، قدیمی شده و برای اثبات مدعا شواهدی آوردم. شواهدی که غالبا با چشم دیده‌ام. و سعی کرده‌ام درآوردن این شواهد رعایت انصاف و دقت را به خرج دهم و البته این‌ها همه مشتی از خرواراند و دیده‌هایم بسیار بیش‌تر از این‌ها است.

     دوما چند نفری از دوستان به لحن نوشته انتقاد داشتند و آن را مناسب ندیده بودند. به نظرم لحن یک نوشته به میزان قابل توجهی سلیقه‌ای است و شاید برای رفع نگرانی دوستانم باید عرض کنم هنگام نوشتن تعمدی داشتم برای انتخاب چنین لحنی؛ هر چند به سلیقه‌ی دوستانم کاملا احترام می‌گذارم.

      سوما چند نفری از دوستان فرموده بودند که مشکلات مورد اشاره نه فقط در مدرسه‌ی ما که در همه‌ی مدارس با شدت بیش‌تر وجود دارد. بعد از مرور دوباره‌‌ی نوشته‌ام جایی را نیافته‌ام که حتی با زبان غیر مستقیم بگویم این مشکلات مخصوص مدرسه‌ی ما است. مقصود از طرح این مسائل شاهد مثال آوردن برای آقای امیرخانی بود که بگویم در نوشته‌اش به خطا رفته.

     چهارما بنده در مدرسه‌ی شهیدبهشتی شهرری درس خوانده‌ام و دبیرستانِ علامه‌حلی. پس اشاراتی هم که باید داشته باشم، مربوط به آن‌جا است، پس نمی‌دانم این چه جای خرده گرفتن است که چرا مثلا مدرسه‌ی فرزانگان را نادیده گرفته‌ام! خوب چه کنم نه آن‌جا درس خوانده‌ام  و نه رفیقی داشته‌ام ساکن آن‌جا!

     نکته‌ی پنجم که به نظرم می‌رسد ان است که تفاوت فاحشی وجود دارد میان خواهران و برادران فارغ‌التحصیل و محصّل. ما فارغ‌التحصیل‌ها با جسارت و بسیار راحت به خودمان اجازه می‌دهیم نقد کنیم مدرسه‌ای را که روزگاری جزئی از زندگیمان بوده و دوستان محصّل خیالشان آن است که توهین به امروز سمپاد، توهین به شخص آن‌ها است و شاید از این رو است که برمی‌آشوبند، سریع! و برای اثبات این مدعا که دل ما هم به حال سمپاد می‌سوزد کم‌تر بیّنه‌ای نداریم. اما به خواهران و برادرانم عرض می‌کنم اگر انتقادی نسبت به سازمان کرده‌ام، هر چند با لحن تند بوده باشد از آن جهت بوده که نقد را مایه‌ی حیات هر موجود زنده‌ای می‌دانم چرا که فرمود مؤمن در روز ساعاتی را اختصاص می‌دهد تا از برادرانش عیب‌هایش را بشنود و گمان می‌برم زمان این مسئله را حل کند. یعنی شاید شما هم چند سال بعد با خیال راحت بنشینید و عیب‌هایی که به نظرتان می‌رسد بیان کنید. فرمود حال را دریاب و گذشته‌ات را محاسبه کن تا آینده را بسازی. پس چه باک از محاسبه‌ی گذشته. عیب کار در آن است که بنشینیم فقط به ایرادگیری از این و آن، کاری که این روزها بسیار رایج شده و امیدوارم من نه از این قافله باشم.

     به امید خدا داریم کارهایی انجام می‌دهیم با رفقا و قدری از مشغله‌ی این روزهایم از این جهت است؛ از جهت احیا و البته اصلاح سازمان پرورش استعدادهای درخشان و اگر خدا قابل بداند خدمتی کنیم. ولی چه کنیم که مَثلمان شده مَثل آن گنجشکی که منقارش را پر آب کرد و بر آتش نمرود ریخت، از حیث انجام تکلیف!

     ششما هر کس با ذهنیت خود مطلبی می‌نویسد و هر کس با ذهنیت خود مطلبی را می‌خواند و مسلم است ذهنیت یک دانش‌جو و یک دانش‌آموز متفاوت است. پس اگر به من بود لینک این نوشته را قرار نمی‌دادم در سایتی که بسیار از دانش‌آموزان سمپادی مطالعه‌اش می‌کنند. ولی چه کنم که بدون هماهنگی من این اتفاق افتاد و دیگر برای گله و شکایت خیلی دیر شده.

     هفتما دوستی جایی نوشته بود هر کس به امیرخانی انتقاد کند، محکوم است به آن‌که سبّ شود از طرف سمپادی‌ها؛ دلم نمی‌خواهد باور کنم حرفش را!

     امروز که می‌نویسم این چند خط را، از امیرخانی خوانده‌ام نفحات نفت را  و دلم گرفته از غرب‌زدگی‌اش، از کم دقتی‌اش و ... و البته هنوز کلامش کم‌رقیب است.

    این روزها دلم می‌خواهد رها کنم زندگی را. رها کنم خودم را. رها کنم ...

رها کنم و بروم کربلا. بروم کنار علقمه. بروم در حرم ماه روضه‌ی آینه بخوانم؛ آینه‌ای که پیکرش خرد شد و پاره پاره، چرا که برای رفیق باید از رفیق روضه خواند و برای عباس چه روضه‌ای شنیدنی‌تر از روضه‌ی علی‌اکبر؟!

روضه‌ی رفیق را باید برای رفیق خواند . . . رها کنم!

۲۷ نظر ۱۶ خرداد ۸۹ ، ۰۶:۰۲
سید طه رضا نیرهدی
سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۸۹، ۰۵:۵۰ ق.ظ

لیست تغذیه برای ساعت 10!

لیستی که ذیلاً می‌آورم دسته‌بندی شده‌ی کتاب‌هایی است که در حوزه‌ی دفاع مقدس خوانده‌ام یا در حال خواندنش هستم و البته در کتاب‌خانه‌ام موجود است. سعی کرده‌ام در هر دسته ترتیب با حال بودن کتاب به نظر خودم را رعایت کنم. این هم سهم ما در یادآوری حماسه‌ی دفاع مقدس به طور عام و حماسه‌‌ی آزادسازی خرم‌شهر به طور خاص!

رمان:

1)        سفر به گرای 270 درجه از احمد دهقان

2)        ملاقات در شب آفتابی از علی موذنی (سبک روایت را خیلی دوست دارم.)

3)        اشکانه از ابراهیم حسن بیگی (عاشقانه در این وادی کیمیا است!)

4)        شطرنج با ماشین قیامت از حبیب احمدزاده

5)        هفت روز آخر از محمد رضا بایرامی (تصویری متفاوت از آن‌چه به آن دفاع مقدس می‌گوییم!)

6)        ازبه از رضا امیرخانی

7)        ارمیا از رضا امیرخانی

8)        نقش‌بندان از داریوش عابدی (موضوعش برایم جالب است و درامش در حد لیگ محلات!)

9)        ظهور از علی موذنی (قسمت دوم ملاقات در شب آفتابی است به گمانم و نمی‌دانم چرا احساس می‌کنم تحت تاثیر خاک‌های نرم کوشک. 100 صفحه‌اش قطعا اضافی است!)

10)     پل معلق از محمد رضا بایرامی (روایتی از بچه‌های ارتش)

11)     نه آبی، نه خاکی از علی موذنی ( شروعش بی‌نظیر است و ادامه‌اش خیلی چیز دندان‌گیری نیست!)

 

مجموعه‌ داستان:

 

1)        ناصر ارمنی از رضا امیرخانی

2)        شعر به انتظار تو از علی موذنی ( بیشتر از این که به جنگ ربط داشته باشد، به زمان جنگ ربط دارد. قصه‌هایش در حد تیم ملی است!)

3)        سانتاماریا از سید مهدی شجاعی

4)        داستان‌های شهر جنگی از حبیب احمدزاده ( یکی از قصه‌هایش شد فیلم اتوبوس شب)

5)        سه دختر گل فروش از مجید قیصری

      

        خاطره‌نگاری خود فرد:

1)        جنگ دوست‌ داشتنی از سعید تاجیک (با شکم پر خواندن این کتاب توصیه نمی‌شود! به علت خنده، احتمال ..... وجود دارد!)

2)        جنگ پابرهنه‌ها از رحیم مخدومی

3)        با سرودخوان جنگ در خطه‌ی نام و ننگ از مرحوم نادر ابراهیمی

 

 

      گرد‌آوری خاطرات:

 

1)        خاک‌های نرم کوشک درباره‌ی شهید برونسی

2)        اینک شوکران3 درباره‌ی شهید ایوب بلندی

3)        اینک شوکران 2 درباره‌ی شهید مصطفی طالبی

4)        اینک شوکران 1 درباره‌ی شهید منوچهر مدق

5)        نیمه‌ی پنهان ماه3 درباره‌ی شهید حمید باکری

6)        دا درباره‌ی خانم حسینی

7)      حکایت زمستان

8)        دسته‌ی یک (بازروایی خاطرات یک شب عملیات جاده‌ی فاو- ام‌القصر)

9)        ققنوس فاتح درباره‌ی سردار رشید اسلام شهید محسن وزوایی

10)     آسمان درباره‌ی شهید عباس دوران

11)  فرمانده‌ی من

12)     معلم فراری درباره‌ی شهید همت

 

        دست‌نوشته‌ها:

1)        حرمان هور دست‌نوشته‌های شهید احمدرضا احدی (بسیار بسیار زیبا. شهید احدی رتبه‌ی یک کنکور بوده در زیرگروه خودش!)

2)        نامه‌های فهیمه (نامه‌های یک زن انقلابی به همسر شهیدش. بسیار خواندنی)

3)        خدا بود و دیگر هیچ نبود دست‌نوشته‌های شهید چمران

۱۹ نظر ۰۴ خرداد ۸۹ ، ۰۵:۵۰
سید طه رضا نیرهدی